عقل و ضرورت دین
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلید واژه: ضرورت دین، عقل
پرسش: وقتی خدا به انسان عقل، تفکر و درایت داده تا راه خطا و گناه را بشناسد،لذا نیازی به مکتب های دینی باقی نمی ماند؟
پاسخ: «عقل»، تفکر و اندیشه برای این است که انسان نسبت به حقایق عالم هستی شناخت پیدا کند و بفهمد که خدایی هست، او انسان را خلق کرده و هدایت میکند و باید فقط او را عبادت و اطاعت نمود؛ و برای این است که انسان بفهمد «دین» برای رشد و کمال ضروری است، نه این که به بهانهی موهبت الهی عقل، ضرورت و نیاز به دین را نفی کند.
عقل،
فطرت،
ذهن،
اندیشه،
درایت،
بصیرت... و سایر نعمات و موهبتهای
الهی به بشر، از جمله «
شعور،
اختیار،
اراده،
انتخاب »، هر یک خصوصیات، وظیفه و کاربردی دارند که نه تنها هیچ کدام ضرورت «
دین الهی » را نفی نمیکنند، بلکه بیشتر به اثبات میرساند.
در جهان هیچ انسانی «
بی دین » نیست. بلکه تفاوت در «
دین »های آنان است.
هگلیسم،
مارکسیسم،
اگزیتانسیالیسم،
فمینیسم،
مدرنسیم،
پست مدرنیسم... و همهی «
ایسم »های دیگر نیز نوعی دین هستند که با یک دیگر و سایر
ادیان و از جمله دین اسلام تفاوت و گاهی تضاد و تناقض دارند.
پس، سخن گفتن از «دین» و یا مخالفت با آن به صورت مطلق فقط نوعی فریب تبلیغاتی است. آنها میخواهند القاء کنند که «دین تو» نه! و «دین من» آری! یا «دین خدا» نه! «دین ما» آری! اما، چون این ادعا و
دیکتاتوری مورد قبول افکار عمومی نخواهد بود، میگویند:آن چه شما دارید «دین» است و دین افیون جامعه است و یا با علم تضاد دارد و آن چه ما داریم «علم» است و علم چنین است و چنان، در حالی که آن چه کلیهی مکاتب بشری ارائه دادهاند، نظریه بوده است و نه علم!
دین به مجموعهای متشکل از نوع جهانبینی و نگاه به عالم هستی و نیز «
بایدها و نبایدها »ی منطبق با آن گفته میشود، خواه این
جهانبینی الهی و اسلامی باشد و خواه مادی یا ماتریالیستی. خواه تعریف مبدأ و مقصد و چگونگی پیمودن راه و رسیدن از سوی خدا بیان و تعلیم شده باشد و خواه از سوی بشر. لذا در اسلام هم از «
دین حقّ » سخن رفته است و هم از «
دین باطل ».
استاد
آیت الله جوادی آملی ضمن ارایه تعریف برای دین ملاکهایی برای حقانیت ادیان نیز ذکر میکند.
«دین به معنای اصطلاحی مجموعه
عقاید و اخلاق و قوانین و مقرراتی است که برای اداره امور جامعه انسانی و رشد انسانها باشد. گاهی همه این مجموعه حق و گاهی همه این مجموعه باطل و زمانی مخلوطی از حق وباطل است. اگرمجموعه حق باشد آن را دین حق در غیر آن صورت آن را دین باطل، یا التقاطی از حق و باطل مینامند. دین حق دینی است که عقاید، قوانین و مقررات آن از طرف خداوند نازل شده و دین باطل دینی است که از ناحیه غیر خداوند تنظیم و مقرر شده است».
اگر به عالم هستی و زندگی خود با تمامی اهداف و کمالاتی که فرض میشود دقت شود، معلوم میگردد که دو حوزهی «
هستی و عمل » وجود دارد که در اصطلاح دینی به یکی «
تکوین » و به دیگری «
تشریع » گفته میشود.
کار عقل شناخت عالم هستی (
عالم تکوین ) است و کار شرع تبیین بایدها و نبایدها. انسان با عقل میفهمد که خدا هست، او
واجب الوجود است، مثل و مانند و
شریک هم ندارد، سابقه نیستی و لاحقه زوال به او راه ندارد، چرا که هستی (
کمال ) عین ذات اوست، پس حی، علیم، حکیم... است و اسمای حسنی همه مال او و معرف اوست.
عقل میفهمد که انسان مخلوق است، ناقص است، عاشق کمال است. عقل میفهمد که از یک سو انسان بدون علم، آگاهی و اطلاع کامل از تمامی ذرات عالم و تأثیر و تأثر آنها بر یکدیگر نمیتواند فایده و ضرر و هر چیزی را تشخیص دهد و بهترینها را برگزیند و راه کمال را سالم بپیماید؛ و از سوی دیگر بدون «الگو»، «
رهبر »، «
امام » و پیشوا نمیتواند این سفر را به سلامت طی کند، پس خدایی که علیم و حکیم است، نیاز او را به «
وحی » و نیز «
اسوه ،
الگو ، میزان، امام» را میداند و قطعاً بیپاسخ نمیگذارد.
عقل میفهمد که خدای علیم و حکیم، هیچگاه بندگانش را رها نمیکند که به شما عقل دادم پس بروید خودتان طی هزاران سال هلاک شوید تا بالاخره به رموز عالم هستی پیببرید، شاید بالاخره یک روزی درست فهمیدید که چه باید بکنید و چه نباید بکنید؟!
آیا صاحبان مکاتب دیروزی و امروزی، نظریهپردازان و پیروان این مکاتب عقل نداشتند یا عقلشان حیرانش نموده است که این همه نظریه و فرضیهی اثبات نشده در خصوص چگونگی عالم هستی میدهند و بایدها و نبایدهای منطبق بر آن را تدوین میکنند و سپس خودشان نیز ردّ میکنند؟!
اگر عقل از دین کفایت میکند، پس
بودیسم ،
هگلیسم ،
اومانیسم ،
فرویدیسم ،
اگزیستانسیالیسم ،
داروینیسم ،
مارکسیسم ،
کاپیتالیسم ،
لیبرالیسم ،
فمینیسم ،
مدرنیسم ،
پست مدرنیسم و... چرا به وجود میآیند و از بین میروند؟!
مشکل اساسی اینجاست که نام «عقل» را بردند و زیر پرچم آن به «ظنّ، گمان، تصور، فرض، خیال و وهم» روی آوردند. و گرنه عقل خود گواهی میدهد که من نمیتوانیم همه چیز را بشناسم و درک کنم، گاه حتی از درک خود و حقیقت خود عاجزم، چه رسد به درک همنوعان و سایر مخلوقات و چه رسد به درک چگونگی تعامل با هر کسی، هر چیزی، هر حقیقت و واقعیتی، هر اتفاقی، هر عملی، هر عکسالعملی و...، لذا نیاز به راهنمایی دارم که در قالب
وحی و رسول وحی (دین) محقق میگردد.
خداوند متعال در آیات
قرآن کریم، انسان را داراییهای خودش و از جمله و «عقل و وهم» آشنا مینماید و میفرماید که عقل برای شناختن است و زمین و آسمان و هر چه در آنها هست را نیز برای انسان رام نمودیم تا شناخت عقلی و علمیاش بیشتر و کاملتر گردد:
«وَ سَخَّرَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَالْنَّهَارَ وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالْنُّجُومُ مُسَخَّرَاتٌ بِأَمْرِهِ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِّقَوْمٍ یَعْقِلُونَ؛
و شب و روز و خورشید و ماه را برای شما رام گردانید و ستارگان به فرمان او مسخر شدهاند مسلماً در این (امور) برای مردمی که تعقل میکنند نشانههاست».
هم چنین فرمود که بسیاری «عقل و تعقل» را رها کرده و زیر بار احکام عقلی نرفتند، لذا اسیر ظنّ، گمان، وهم و خیال خود شده و بر همان اساس حرکت و عمل کردند:
«وَمَا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِن یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنَّ الظَّنَّ لَا یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْئًا؛
و ایشان را به این(کار) معرفتی نیست جز گمان (خود) را پیروی نمیکنند و در واقع گمان در (وصول به) حقیقت هیچ سودی نمیرساند».
چنین نیست که انسان فقط عقل داشته باشد و مانند
ملائک فاقد نفس باشد. انسان هم از روح ملکوتی و عقل برخوردار است و هم از جسم مادی و نفس حیوانی (شهوت و غضب). عقل برای این است که انسان بتواند افسار نفس را گرفته و او را کنترل نماید تا بدن ابزار مهار شدهی او شود، اما اگر بر عکس شد و نفس مهار عقل را در دست گرفت و انسان را به سوی نیازهای مادی صرف کشید چه؟! (همان بلایی که سر بشریت امروز آمده است).
از
پیامبر اکرم (ص) نقل شده که فرمودند:« «عقل» را عقل نامیدند، زیرا زانوی شهوت و غضب را عِقال (طنابی که دور زانوی
شتر میبندند تا بلند نشود) میکند و از سرکشی آن جلوگیری مینماید»
و
حضرت امیرالمؤمنین امام علی (ع) میفرماید:«کَمْ مِنْ عَقْلٍ أَسِیرٍ تَحْتَ هَوی أَمِیرٍ» یعنی:چه بسیار عقل که اسیر امر هوای نفس گردید.
خداوند متعال میفرماید، بعضی حتی هوای نفس را «إله و معبود» خود میگیرند و بالتبع دیگر هیچ فرقی با حیوانات ندارند، هر چند که ظاهرشان شبیه به آدمهای فهیم است:
«أَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ أَفَأَنتَ تَکُونُ عَلَیْهِ وَکِیلًا • أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکْثَرَهُمْ یَسْمَعُونَ أَوْ یَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلًا»
آیا آن کس که هوای (نفس) خود را معبود خویش گرفته است دیدی آیا(مي تواني) ضامن او باشی • یا گمان داری که بیشترشان میشنوند یا میاندیشند آنان جز مانند ستوران (دامها)نیستند بلکه گمراهترند».
پس «عقل»، تفکر و اندیشه برای این است که انسان نسبت به حقایق عالم هستی شناخت پیدا کند و بفهمد که خدایی هست، او انسان را خلق کرده و هدایت میکند و باید فقط او را عبادت و اطاعت نمود؛ و برای این است که انسان بفهمد «دین» برای رشد و کمال ضروری است، نه این که به بهانهی موهبت الهی عقل، ضرورت و نیاز به دین را نفی کند.
سایت:ایکس -شبهه