• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

تمثل

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



کلیدواژه: حضرت مریم، تمثل، جبرئیل ، فرشتگان .
پرسش: معنای سخن خداوند متعال در سوره‌ مریم آیه‌ ۱۷ " ... فأرسلنا الیها روحنا فتمثّل لها بشراً سوّیاً " چیست؟ توضیح کافی در مورد تمثل بفرمایید.
پاسخ: "تمثل؛" یعنی پیش روی کسی ایستادن، تصور شدن چیزی برای کسی، مانند چیزی شدن، تصور کردن. منظور از "تمثل" در آیه فوق این است که فرشته‌ الاهی به‌صورت انسانی درآمد و در مقابل مریم متمثل شد و مریم تصور کرد که او سیرتاً و صورتاً انسان است. البته جبرئیل فقط از نظر صورت و شکل ظاهری مثل انسان بود، نه اینکه حقیقتاً و واقعاً انسان باشد؛ چراکه این معنا باعث انقلاب و دگرگونی در ذات او می‌شد و این غیر ممکن و محال است.
در قرآن کریم تمثل فقط در آیه ۱۷ سوره مریم آمده است، لیکن در روایات اسلامی و دیگر منابع، در موارد متعدد و به‌طور گسترده مطرح شده است؛ نظیر تمثل ابلیس و دنیا و مال و فرزند و اعمال انسان و نیز تمثل قرآن در بهشت و ... .
در رابطه با مسئله تمثل، شبهاتی ممکن است مطرح گردد که ذیلاً به آنها اشاره می‌شود.



"و در برابر آنان پرده‌ای بر خود گرفت. پس روح خود را به‌سوی او فرستادیم تا به (شکل) بشری خوش اندام بر او نمایان شد."


واژه "تمثل" به معنای تصور کردن،
[۲] راغب اصفهانی، مفردات؛ لسان العرب، واژه تمثل.
مانند چیزی شدن، پیش روی کسی ایستادن، تصور شدن چیزی برای کسی می‌باشد.
[۳] دهخدا، لغتنامه، واژه تمثل.



تمثل در اصل از ماده‌ "مثول" به معنای ایستادن در برابر شخصی یا چیزی است و "ممثّل" به چیزی می‌گویند که به‌صورت دیگری نمایان گردد.


"فتمثل لها بشراً سوّیاً" مفهوش این است که فرشته‌ الاهی به‌صورت انسانی درآمد. بدون شک معنای این سخن این نیست که جبرئیل صورتاً و سیرتاً تبدیل به یک انسان شد؛ چراکه چنین انقلاب و دگرگونی ممکن نیست؛ بلکه منظور این است که به‌صورت انسان درآمد؛ هرچند سیرت، همان فرشته بود، ولی مریم در ابتدای امر خبر نداشت؛ ازاین‌رو چنین تصور کرد که در برابر موجودی قرار دارد که سیرتاً و صورتاً انسان است.


تمثل در آیه ، بر همان معنای لغوی آن که تصور و ظاهر شدن چیزی برای کسی است، منطبق می‌باشد.


تمثل در قرآن کریم فقط در قصه‌ مریم وارد شده است؛ ولیکن در روایات اسلامی و تواریخ، تمثل و مشابه آن (تنصب، تصور، تبدی، سَنَح، ظهور و ...) بسیار دیده شده و در معانی وسیع کلمه به کار رفته است؛ از جمله تمثل ابلیس در دارالندوة در لباس پیرمردی خیراندیش و خیرخواه که به اغوا کردن سران قریش پرداخت یا دنیا و باطن آن که به‌صورت زن زیبا و دل‌ربایی در برابر علی ـ علیه‌السلام ـ آشکار شد و نیز مال و فرزند و عمل انسان که در هنگام مرگ در چهره‌های مختلف و خاص در برابر او مجسم خواهد شد و یا ظاهر شدن اعمال و عبادات انسان در قبر و روز قیامت و تمثل و تجسم آنها در شکل‌های مخصوص. و نیز تمثل قرآن در صورت نیکو و درجه‌ بلندی در بهشت برای مؤمن قاری قرآن و نظایر اینها که در منابع اسلامی آمده است.


تمثل در تمام این موارد، مفهومش این است که چیزی یا شخصی صورتاً به شکل دیگری درآید و نزد آدمی ظاهر شود، بدون اینکه ماهیت و ذات آن تغییر یافته باشد.

۷.۱ - بیان یک نمونه در قرآن

یکی از نمونه‌های بارز چنین ادعایی، آیات ۶۹ و ۷۰ سوره‌ هود است که جریان آمدن فرشتگان و تجسم و تمثل آنها نزد حضرت ابراهیم ـ علیه‌السلام ـ را بازگو می‌کند.

۷.۲ - سخن علامه شعرانی

جناب استاد علامه شعرانی (ره) در کتاب "راه سعادت " می‌گوید: در قرآن کریم آمده است که چون فرشتگان نزد ابراهیم ـ علیه‌السلام ـ آمدند تا بشارت به اسحاق ـ علیه‌السلام ـ سلام دهند، ابراهیم گوساله‌ بریان برای آنها آورد و دید دست آنها به گوساله نمی‌رسد، او را ناپسندیده آمد و بترسید. اما در تورات آمده است (تورات، سفر تکوین ۱۸، ۸) که فرشتگان از آن گوساله خوردند و صحیح همان است که قرآن می‌گوید؛ چون فرشتگان از طعام دنیا نمی‌خورند و حکایات قرآن اگر از تورات گرفته شده بود، مانند تورات بود؛ اما وحی الاهی است از جانب پروردگار که می‌داند فرشته غذا نمی‌خورد و آنکه درس نخوانده و از رموز حکمت آگاه نیست و از عالم مجردات خبر ندارد، این‌گونه امور را نمی‌داند...".
[۷] حسن زاده آملی، انسان و قرآن، ص ۶۷.



معلوم شد احادیثی که درباره‌ ملائکه روایت شده است که آنها به صورت‌های گوناگون رؤیت شده‌اند، بیان رؤیت ذات و حقیقت آنها به دیده‌ی ظاهر نیست؛ زیراکه اصل وجودشان روحانی و مجرد است؛ بلکه ظهور و بروز آنها در ظرف ادراک مدرکین است که آن حقایق مجرده بدون "تجافی" در صقع نفس مدرکین و در کارخانه‌ وجود ایشان به صورت‌های گوناگون ظهور می‌یابند که در قرآن کریم از آن به "تمثل" تعبیر شده است.

۸.۱ - مراد از بدون "تجافی" در عبارت بالا

اینکه گفتیم "بدون تجافی" مقصود این است که عین خارجی مَلَک و وجود نفسی او که همان ذات حقیقی اوست، از حقیقت خود خارج نشده است و ذات آن حقیقت تبدیل به انسان نشده است که عین به عین دیگر قلب شود؛ بلکه آن حقیقت در ظرف ادراک در صورت (انسانی) مثلاً تمثل یافته است و قوه‌ مدرکه مجرده، که با حقیقت مجرد ملک ارتباط یافت، آن مدرَک در وعای ادراک در قوه‌ی خیال که خود تجرد برزخی دارد، مطابق احوال نفسانیه مدرک متمثل می‌شود.
[۸] حسن‌زاده آملی، انسان و قرآن، ص ۶۷.
[۹] کمره‌ای، میرزا خلیل، افق وحی، ص ۳۲۲، چاپ آبان، ۱۳۴۷ ش.



در زمینه‌ تمثل ممکن است شبهه و سؤالاتی به ذهن برسد که به برخی از آنها همراه با پاسخ شبهات اشاره می‌شود:

۹.۱ - ۱. شبهه اول

در جریان تمثل، آیا احتمال نمی‌رود که شخص درک‌کننده، به خطا چیزی را ادراک کند و سپس چنین تصور کند که آن حقیقت و واقعیت داشته؛ در‌حالی‌که واقعیتی در کار نبوده است. به عبارت دیگر، ملاک صدقِ ادراک مدرِک چیست؟

۹.۱.۱ - پاسخ به شبهه اول

یادآوری این مسئله ضروری است که در بحث شناخت‌شناسی، این‌گونه گفته شده که شناخت و ادراک یک چیز عبارت است از "حاضر شدن خود شی‌ء یا صورت جزئی (شکل ظاهری و مشخصات فردی) و یا مفهوم کلی آن شی‌ء نزد مدرِک". حضور خود شی‌ء مانند حضور "من" و "حالات من" در نزد خودم و حضور صورت جزئی شی‌ء مانند حضور شکل و صورت ظاهری زید و عمرو در نزد خودم و حضور مفهوم کلی آن در نزد مدرِک مانند حضور صورت کلی انسان و حیوان و کوه در نزد خودم.
این تعریف هم، شامل علم حضوری و هم علم حصولی هر دو می‌شود.
[۱۰] مصباح یزدی، محمدتقی، آموزش فلسفه، ج ۱، فصل اول.
[۱۱] انسان‌شناسی، سیدحسین ابراهیمیان، ص ۷۲.


۹.۱.۲ - مدرک در ادراک خیالی و حسی

این امر نیز مسلم است که در شناخت‌های حسی و خیالی، مدرک ما یک امر جزئی است. البته با این تفاوت که در ادراک خیالی، صورت محسوس بدون حضور ماده قابل تصور و ادراک است، به خلاف مدرک در ادراک حسی. با توجه به مسئله‌ فوق، تمثل که عبارت است از ظهور چیزی برای انسان، به صورتی که انسان با آن الفت دارد و با غرضش از ظهور می‌سازد، مانند ظهور جبرئیل ـ علیه‌السلام ـ برای مریم ـ علیها‌السلام ـ به‌صورت بشری تمام عیار، چون مألوف و معهود آدمی از رسالت همین است که شخص رسول رسالت خود را گرفته نزد مرسل‌ الیه بیاید و آنچه را گرفته از طرق تکلم و تخاطب ادا کند و این جریان را نباید با امر وهمی و تخیلی باطل که سراب‌گونه است خلط نمود.

۹.۱.۳ - دیدگاه سوفسطایی

همان‌گونه که سوفسطایی نظر می‌دهد که هیچ یک از مدرکات ما آن‌طور که ما درک می‌کنیم نیست؛ زیرا پاسخ این گروه این است که باید فرق قائل شد بین اینکه حقیقتی واقعی به صورتی جلوه نموده، مألوف و معهود مدرِک باشد و با ادوات ادراک او جور درآید و بین اینکه اصلاً در خارج حقیقتی وجود نداشته باشد و تنها و تنها صورتی ادراکی و ذهنی وجود داشته باشد که این دومی سفسطه است، نه اولی و در علم حصولی و ارتسامی توقع بیش از این داشتن، توقعی بی‌جاست.

۹.۱.۴ - ملاک صدق در قضایای ذهنیه

ضمناً یادآور می‌شویم که در فلسفه‌ اسلامی، میزان و ملاک، صواب و خطا، انطباق یافتن قضیه درک شده، با واقع و حقیقت آن است، خواه واقعِ قضیه، خارجی باشد یا ذهنی یا اعتباری و یا نفس الامری. بنابراین ملاک صدق در قضایای ذهنیه، انطباق آنها با نفس الأمر آن قضایاست که اعم از وجود خارجی ملموس می‌باشد.
[۱۳] سبحانی، جعفر، نظریة المعرفة، ص ۲۱۷.


۹.۲ - ۲. شبهه دوم

آیا غیر از پیامبر ـ صلی‌الله‌علیه‌وآله ـ و وصی او، کسی مانند حضرت مریم ـ علیها‌السلام ـ که نبی و وصی نیست، می‌تواند مَلَک و جبرئیل را مشاهده و درک کند و با عالم ملکوت ارتباط پیدا کند؟

۹.۲.۱ - پاسخ به شبهه دوم

از برخی آیات قرآن و دیگر منابع اسلامی چنین استفاده می‌شود که انسان می‌تواند به عالم ملکوت راه یابد؛ چراکه در آیه‌ ۱۸۵ از سوره‌ "اعراف"، خداوند در مقام توبیخ و ترغیب و تحریض برآمده و انسان‌ها را برای درک عالم ملکوت و باطن دنیا فرامی‌خواند: " أولم ینظروا فی ملکوت السّموات والأرض... " و به قول عرفا، جریاناتی از قبیل قصه حضرت ابراهیم علیه‌السلام، (انعام، ۷۵) و جریان حضرت مریم ـ علیها‌السلام ـ ثابت می‌کند که هر انسان را شایستگی و قوه‌ استعداد طیران و عروج به عالم شامخ ملکوت می‌باشد؛ زیرا تمثل مانند افتادن عکس شی‌ء در آینه است که آن شی‌ء بر جای خود قائم و در آینه نیز پیداست. ادراک نفس عوالم مجرده را و دیدن ملائکه و ارواح ماورای طبیعت را به صورتی، نیز بدین مثابه است. گمان نشود این مقام مربوط به نبی یا وصی است؛ چراکه حضرت مریم ـ علیها‌السلام ـ این دو نبود؛ اگرچه "ولی" بود.
[۱۶] برگرفته از ممد الهمم،ُ در شرح فصوص الحکم، ص ۴۷، چاپ اول، بهار ۱۳۷۸ ش.


۹.۳ - ۳. شبهه سوم

آیا بازگشت از عالم غیب و ملکوت به عالم طبیعت و دنیا، رجوع از کمال به نقص نیست و با نظریه‌ حرکت جوهریه ملاصدرا در فلسفه منافات ندارد؟؛ یعنی بعد از آنکه موجودی به فعلیت رسید، دو مرتبه بالقوه گردد و مطلوب اعلی و اکمل خود را رها کند و آیا این اشکال در مسئله تمثل وارد نمی‌شود؟

۹.۳.۱ - پاسخ به شبهه سوم

زمانی بازگشت از عالم غیب به عالم دنیا و روی کردن به عالم طبع محال است که موجود، کمال جوهری به دست آورده را از دست بدهد و کمال حاصل و فعلیت عالیه‌ خود را که باعث تحول و تبدل ذاتی او شده، ضایع کند. این معنا در باب تمثل و نظایر آن (مسئله رجعت ) لازم نمی‌آید؛ زیراکه نفس به‌واسطه قوت وجود و سعه‌ عرصه‌ وجودی و هویت خود می‌تواند، تمام عوالم و حضرات را حفظ و ضبط کند، به این معنا که با اینکه روی تمام و توجه تام به عالم غیب دارد، توجهی نیز به عالم طبیعت و دنیا دارد؛
[۱۷] رفیعی قزوینی، سیدابوالحسن، رجعت و معراج، ص ۴۴، چاپ سوم.
نظیر آنچه که عرفاً در مورد تجلی خداوند و ظهورش برای انسان و جهان می‌گویند؛ بدین معنا که عرفا معتقدند: چون خداوند اراده نمود از خفا بیرون آید (خفا مرتبه‌ای است که در آن تعین و تقید نیست و مرتبه‌ لاتعینی و اطلاق ذاتی است) و جمال اسما و صفات خود را در اشیا و افراد مشاهده نماید؛ پس در جهان و انسان ظهور و تجلی نمود و دست به خلقت آنان زد و در نتیجه اولین تعین ذاتی تحقق یافت (فکنت کنزاً مخفیاً فاحببت ان اعُرف فخلقت الخلق لکی اعرف..." پس هدف خداوند از آفرینش انسان و سایر پدیده‌ها "ظهور و تجلی" است).
[۱۸] انسان‌شناسی، ص ۱۱۴، چاپ اول، بهار ۱۳۸۱.


۹.۳.۲ - تمثل فرشتگان

و جریان تمثل فرشتگان نیز از همین مقوله است؛ زیرا با اینکه ملائکه محتاج به استکمال از بدن محسوس نیستند، لیکن در مواقع و مواردی به امر خداوند، متمثل می‌شدند و در بدن‌های مخصوص ظاهر می‌گشتند؛ همان‌گونه که در قصه مریم ـ علیها‌السلام ـ بدان اشاره گردید و در اینجا برای رفع ابهام از سؤال مذکور مجدداً یادآوری می‌کنیم که گاهی مقام کمال و وصول به درجه‌ ارتقای عقلی روح از راه احتیاج به حواس ظاهره بدنیه است که باید از روزنه‌های حواس ظاهری علوم و معارف کلیه، در جوهر روح حاصل شود، تا عقل کامل بالفعل شود و این سیر دنیوی و حرکت جوهریه است و گاهی همان قوه روحانیه کامل بعد از کمال، خود را در عالم صورت نمایان کند و به صورت حس و قوای حسیه نمایان شود، این تجلی و ظهور را، " تمثل " گویند. این احتیاج روح به قوا و مشاعر نیست تا سیر قهقرایی و فرود آمدن از فعل به قوه لازم آید؛ بلکه این معنای "اشراق روح" است، نسبت به مقام نازل و هر کس فرق بین تنزل عالی و رها کردن مقام اعلای خود را با اشراق عالی در مقامات نازله و تجلی آن نگذارد، گرفتار این قبیل وسوسه و اوهام خواهد شد. لذا روشن شد که بازگشت نفس کامل به دنیا (رجعت) و نشئه حس، نظیر تمثل روح القدس در لباس بشریت است.
[۱۹] رفیعی قزوینی، سیدابوالحسن، رجعت و معراج، ص ۴۵.



۱. مریم (۱۹)، آیه ۱۷.    
۲. راغب اصفهانی، مفردات؛ لسان العرب، واژه تمثل.
۳. دهخدا، لغتنامه، واژه تمثل.
۴. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج ۱۳، ص ۳۳؛ آیه ۱۷ سوره مریم.    
۵. علامه طباطبایی، سیدمحمدحسین، ترجمه تفسیر المیزان، ج ۱۴، ص ۴۵؛ آیه ۱۷ سوره مریم.    
۶. هود (۱۱)، آیه ۶۹ و ۷۰.    
۷. حسن زاده آملی، انسان و قرآن، ص ۶۷.
۸. حسن‌زاده آملی، انسان و قرآن، ص ۶۷.
۹. کمره‌ای، میرزا خلیل، افق وحی، ص ۳۲۲، چاپ آبان، ۱۳۴۷ ش.
۱۰. مصباح یزدی، محمدتقی، آموزش فلسفه، ج ۱، فصل اول.
۱۱. انسان‌شناسی، سیدحسین ابراهیمیان، ص ۷۲.
۱۲. علامه طباطبایی، سیدمحمدحسین، ترجمه تفسیر المیزان، ج ۱۴، ص ۴۷.    
۱۳. سبحانی، جعفر، نظریة المعرفة، ص ۲۱۷.
۱۴. اعراف (۷)، آیه ۱۸۵.    
۱۵. انعام (۶)، آیه ۷۵.    
۱۶. برگرفته از ممد الهمم،ُ در شرح فصوص الحکم، ص ۴۷، چاپ اول، بهار ۱۳۷۸ ش.
۱۷. رفیعی قزوینی، سیدابوالحسن، رجعت و معراج، ص ۴۴، چاپ سوم.
۱۸. انسان‌شناسی، ص ۱۱۴، چاپ اول، بهار ۱۳۸۱.
۱۹. رفیعی قزوینی، سیدابوالحسن، رجعت و معراج، ص ۴۵.



پایگاه اسلام کوئست.    



رده‌های این صفحه : تفسیر | قرآن شناسی




جعبه ابزار