• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

ضرب القرآن

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



کلیدواژه: روایت ضرب القرآن، تفسیر قرآن به قرآن، متشابه، محکم، سند، دلالت.

پرسش: روایت «ضرب القرآن» از نظر سند و دلالت چگونه است و آیا این روایت، تفسیر قرآن به قرآن را نفی می‌کند؟

پاسخ: یکی از روش‌های تفسیری که می‌تواند از درجه اعتبار بالایی برخوردار باشد، روش تفسیر قرآن به قرآن است. اما در مضمون برخی از روایات که در منابع اهل سنت و شیعه وجود دارد، مسلمانان از «ضرب القرآن بالقرآن» نهی شده‌اند. در نگاه اول، این معنا به ذهن خطور می‌کند که مراد از روایت، نفی تفسیر قرآن به قرآن به‌طور مطلق است؛ در‌حالی‌که این‌گونه نیست و منظور از نهی ضرب قرآن به قرآن در روایت مورد بحث، تلاش در جهت انکار آیات با آیات دیگر است؛ اما اگر در جهت تبیین صادقانه قرآن از این روش استفاده شود، مثبت و آموزنده است.




روایاتی در موضوع «ضرب القرآن» در کتاب‌های روایی با سندهای مختلفی، نقل شده است. امام صادق ـ علیه‌السلام ـ به نقل از امام باقر علیه‌السلام می‌فرماید: «مَا ضَرَبَ رَجُلٌ الْقُرْآنَ بَعْضَهُ بِبَعْضٍ إِلَّا کَفَرَ»؛
هیچ‌کس قسمتی از قرآن را (به ناروا) به قسمت دیگری از آن نزد، مگر آن‌که کافر شد (و از دین اسلام بیرون رفت). این روایت، مربوط به «ضَرب القرآن» است که محدّثانی مانند کلینی و شیخ صدوق آن‌را با سند متصل در کتاب‌های حدیثی خود آورده‌اند.


در این‌جا به بررسی سندی این روایت از کتاب‌های «الکافی» کلینی و «ثواب الأعمال و عقاب الاعمال» و «معانی الأخبار» شیخ صدوق پرداخته می‌شود.

۲.۱ - أ. سند کتاب «الکافی»

«محمّد بن یحیی عن أحمد بن محمّد عن حسین بن سعید عن النَّضر بن سُوَید عن القاسم بن سلیمان عن أبی عبدالله ـ علیه‌السلام ـ قال: قال أَبی علیه‌السلام:...».

۲.۲ - ب. سند کتاب «ثواب الأعمال»

«حَدّثنی محمد بن الحسن عن الحسین بن الحسن بن أبان عن الحسین بن سعید عن النضر بن سُوَید عن القاسم بن سلیمان عن أبی عبدالله ـ علیه‌السلام ـ قال:قال أبی ـ علیه‌السلام ـ ...».

۲.۳ - ج. سند کتاب «معانی الأخبار»

«حَدّثنا محمد بن الحسن رَحِمَه الله قال حدّثنا الحسین بن الحسن بن أبان عن الحسین بن سعید عن النضر بن سُوَید عن القاسم بن سلیمان عن أبی عبدالله ـ علیه‌السلام ـ قال: قال لی أبی ـ علیه‌السلام ـ ...».

پُر واضح است که دو سند شیخ صدوق که در دو کتاب خود آورده است، بدون هیچ تفاوتی با هم مشترکند.

همان‌طور که در این سه سند مشاهده می‌شود، راوی مستقیم این روایت از امام صادق علیه‌السلام، قاسم بن سلیمان است و سند کلینی با سند شیخ صدوق از حسین بن سعید به بعد مشابه است؛ یعنی سه راوی منتهی به امام صادق علیه‌السلام مشترکند؛ پس می‌توان نتیجه گرفت که این یک روایت بوده است که به دو طریق به ما رسیده است.




۳.۱ - محمد بن یحیی العطار

نجاشی از او به‌عنوان شیخ و بزرگ اصحاب امامیه در زمان خودش یاد می‌کند که ثقه و مورد اعتماد است.

۳.۲ - احمد بن محمد بن عیسی

وی از کسانی است که با امام رضا علیه‌السلام ملاقات کرده و از امام جواد و امام هادی علیه‌السلام روایت نقل می‌کند. او از عده زیادی از شاگردان مکتب اهل بیت علیهم‌السلام اخذ روایت کرده است و عده زیادی نیز از او اخذ حدیث داشته‌اند به حدی که روایات او در کتب اربعه، به حدود ۲۳۰۰ مورد می‌رسد. بنابراین او از بزرگان محدثین است.

۳.۳ - حسین بن سعید

نجاشی درباره وی می‌گوید: «حسن و حسین فرزندان مهران از موالی علی بن حسین ـ علیه‌السلام ـ هستند، حسن با برادرش حسین در تصنیف سی کتاب مشارکت داشت ولی حسین بیشتر مشهور گشت. حسین بن یزید سورائی می‌گفت: حسن با برادرش حسین در جمیع رجال شریک است - به جز در زرعة بن محمد حضرمی و فضالة بن ایوب ـ که در این دو نفر، حسین از طریق برادرش از آنان نقل می‌کند».

۳.۴ - نضر بن سُوَید

وی ثقه و دارای احادیث صحیح است.

۳.۵ - قاسم بن سلیمان

شرح حالی که نشان از وثاقت یا عدم وثاقت وی باشد، بیان نشده است جز آن‌که اکثر روایات وی را نَضر بن سُوَید نقل کرده است و با توجه به این‌که در شرح حال نضر بن سوید تصریح شده است که روایاتش از درجه اعتبار (صحیح الحدیث) برخوردار است، می‌توان قاسم بن سلیمان یا روایاتی را که نضر از او نقل کرده است، معتبر دانست.




۴.۱ - محمد بن حسن

وی استاد مسلم شیخ صدوق و معروف به ابن ولید است که از بزرگان محدثین قم است.

۴.۲ - حسین بن حسن بن أبان

در شرح حال وی گفته شده است که قبل از سعد بن عبدالله قمی و صفار می‌زیسته که توانسته از حسین بن سعید مستقیماً روایت نقل کند.
دیگر راویان با راویان کتاب کلینی مشترکند که بیان شد.

نتیجه این‌که روایت مورد بحث، از جهت سندی از درجه اعتبار لازم برخوردار است.


متن و معنای این روایت واضح و روشن نیست؛ لذا تفاسیر متعددی از آن شده است که به‌طور گذرا به آن اشاره می‌شود:

۵.۱ - اول

شیخ صدوق بعد از نقل این روایت، به دلیل نامفهوم بودن معنای آن، شرح آن‌ را از استادش مرحوم ابن‌ولید می‌پرسد و ابن‌ولید در پاسخ می‌گوید: «یعنی هنگامی که از شخصی درباره تفسیر آیه‌ای پرسیده می‌شود، جواب آن‌ را با تفسیر آیه دیگر بدهد».
مراد ابن ولید زیاد روشن نیست و با ظاهر روایت نیز مخالف است؛ زیرا در روایت مذکور آن‌چه سبب کفر نامیده شده است. زدن برخی از آیات قرآن به برخی دیگر از آیات است؛ مگر آن‌که بگوییم منظور از «ضرب بعض القرآن»، یعنی تفسیر بعضی از آیات قرآن و منظور از بعض دیگر(بعضه)، تفسیر بعض دیگر باشد، که در نهایت همان نظر ابن ولید می‌شود.

۵.۲ - دوم

منظور آن است که در مقام تفسیر یک آیه، انسان به متشابهات قرآن استدلال کند،
[۱۵] فیض کاشانی، محمدمحسن، الوافی، ج ۹، ص ۱۷۸۳ ـ ۱۷۸۴، کتاب‌خانه امام أمیر المؤمنین (ع)‌، اصفهان، چاپ اول، ۱۴۰۶ق.
همان متشابهاتی که چند وجه دارند و طبق بیان قرآن کریم کسانی که دل‌های مریض دارند («هُوَ الَّذی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذینَ فی‌ قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْویلِهِ وَ ما یَعْلَمُ تَأْویلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ ما یَذَّکَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْباب»). به آن استناد می‌کنند.

۵.۳ - سوم

با توجه به معنای ظاهری و متداول «ضَرب» قابل توجیه است؛ یعنی اگر کسی با قصد هتک حرمت قرآن، صفحات قرآن را بر هم بزند، کافر شده است!!

۵.۴ - چهارم

مراد از روایت آن است که در آیات و الفاظ مجمل، عام و مطلق و مجاز و متشابه و ... مفسر با تفسیر بالرأی
[۱۸] مجلسی، محمد تقی، روضة المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه‌، محقق و مصحح: موسوی کرمانی، حسین و اشتهاردی، علی پناه، ج ۱۳، ص ۱۳۵، ‌مؤسسه فرهنگی اسلامی کوشانبور، قم، ۱۴۰۶ ق؛ عده قابل توجهی از علما این روایت را با تفسیر بالرأی مرتبط دانسته‌اند.
و اعتبارات خیالی و جمع‌های تبرعی، آیات را تفسیر کند و براساس آن فتوا دهد.

۵.۵ - پنجم

نظریه پنجم را علامه طباطبایی (ره) با توجه به برخی روایات اهل سنت که مرتبط با این بحث است، مطرح کرده‌اند.

۵.۵.۱ - نمونه‌ای از روایات

در حدیثی از ابن ابی‌عاصم (متوفی ۲۸۷) چنین آمده است: «حَدَّثَنَا هِشَامُ بْنُ عَمَّارٍ، نا ابْنُ أَبِی‌حَازِمٍ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ عَمْرِو بْنِ شُعَیْبٍ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنَیِ الْعَاصِ قَالَا:مَا جَلَسْنَا مَجْلِسًا (ص:۱۰۹) فِی عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ ـ صلی‌الله‌علیه‌وآله ـ کُنَّا بِهِ أَشَدَّ اغْتِبَاطًا مِنْ مَجْلِسٍ جَلَسْنَا یَوْمًا، جِئْنَا وَالنَّاسُ عِنْدَ حُجْرَةِ رَسُولِ اللَّهِ ـ صلی‌الله‌علیه‌وآله ـ یَتَرَاجَعُونَ فِی الْقُرْآنِ، فَلَمَّا رَأَیْنَاهُمُ اعْتَزَلْنَاهُمْ، وَرَسُولُ اللَّهِ ـ صلی‌الله‌علیه‌وآله ـ خَلْفَ الْحُجْرَةِ یَسْمَعُ کَلَامَهُمْ، فَخَرَجَ عَلَیْنَا مُغْضَبًا یُعْرَفُ الْغَضَبُ فِی وَجْهِهِ، فَقَالَ: «أَیْ قَوْمِ، بِهَذَا أُهْلِکَتِ الْأُمَمُ قَبْلَکُمْ بِاخْتِلَافِهِمْ عَلَی أَنْبِیَائِهِمْ، وَضَرْبِهِمُ الْکِتَابَ بَعْضَهُ بِبَعْضٍ، إِنَّ الْقُرْآنَ لَمْ یَنْزِلْ یُکَذِّبُ بَعْضُهُ بَعْضًا، فَمَا عَرَفْتُمْ مِنْهُ فَاعْمَلُوا بِهِ، وَ مَا تَشَابَهَ عَلَیْکُمْ فَآمِنُوا بِهِ».

«روزی رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله با شدت خشم، نزد مردمی رفت که داشتند خودسرانه قرآن را تفسیر می‌کردند، فرمود: امت‌های قبل از شما هم به خاطر همین روشی که شما پیش گرفته‌اید گمراه شدند، آن‌ها هم در اثر زدن بعضی از کتاب را به بعضی دیگر، هلاک شدند، خدای تعالی کتاب را نازل نکرده که شما به خاطر بعضی از آن بعضی دیگر را تکذیب کنید، بلکه نازل کرد تا بعضی مصدق بعض دیگر باشد؛ پس هر چه از قرآن فهمیدید، همان را بگویید، و هر چه را نفهمیدید، علمش را به عالمش واگذارید».
[۲۱] ابن ابی‌عاصم شیبانی، أحمد بن عمرو، الآحاد و المثانی، محقق: أحمد جوابرة، باسم فیصل، ج ۲، ص ۱۰۸ ـ ۱۰۹، دارالرایة، الریاض، چاپ اول، ۱۴۱۱ق.


همان‌طور که می‌دانیم، کتاب «المیزان فی تفسیر القرآن» ایشان به‌عنوان نمونه مهمی از تفسیر قرآن به قرآن است، موضوعی که گمان می‌رود با این روایت هم‌خوانی نداشته باشد؛ لذا ایشان درصدد اظهار بیان خود از این روایت برآمده است و اگر مشکلی که طرح خواهیم کرد، نبود، می‌توانستیم آن‌ را به‌عنوان نظر نهایی قبول کنیم.

۵.۵.۲ - سخن علامه طباطبایی

علامه طباطبایی (ره) در این‌باره می‌گوید: «ـ با توجه به روایت اهل سنت ـ منظور از ضرب القرآن این است: کسی بین مراتبی که معانی آیات دارند خلط کند و در ترتیبی که بین مقاصد هست اخلال وارد آورد؛ مثلاً محکم را متشابه و متشابه را محکم بداند، و یا خطاهایی از این قبیل مرتکب شود».

۵.۵.۳ - نبود تناقض و اختلاف در قرآن

همان‌طور که ایشان بیان می‌کند، روایاتی که نهی از «ضرب القرآن بالقرآن» دارد، در مقام نفی تفسیر قرآن به قرآن نیستند؛ بلکه می‌خواهد بیان کند که در مقام انکار و اشکال به برخی آیات از آیات دیگر استفاده نشود. البته برای این مطلب می‌توان از آیات قرآن نیز شاهد آورد. آن‌جا که می‌فرماید: «أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فیهِ اخْتِلافاً کَثیرا»؛ «آیا در قرآن نمی‌اندیشند؟ هرگاه از سوی دیگری جز خدا می‌بود، در آن اختلافی بسیار می‌یافتند».

پس چون در قرآن هیچ اختلاف و تناقضی نیست، اصولاً جهت رد و نفی یک یا چند آیه نمی‌توان از آیات دیگر استفاده کرد؛ زیرا آیات قرآن چون از نزد خداوند حکیم و علیم نازل شده است، اصلاً تناقض و اختلافی در آن نیست تا بتوان برخی از آیات را با برخی دیگر نفی کرد، پس به اصطلاح، ثبوتاً چنین چیزی امکان ندارد و اثباتاً هم طبیعی است که اتفاق نیفتاده است؛ پس در این‌جا صحت ادعای برخی مدعیان، بر وجود تناقضاتی در آیات قرآن کریم با توجه به برخی دیگر از آیات آن، به‌خوبی روشن می‌شود.

درست در نقطه مقابل، انکار و نفی آیات، تصدیق و تأیید برخی آیات توسط برخی دیگر است، اگر «ضرب القرآن بالقرآن» برای تأیید آیات و تصدیق آن باشد، نه‌تنها جایز، بلکه راجح است؛ زیرا از کلام متکلمی که هیچ‌گونه خطا و اشتباه و تناقضی در کلامش ندارد، برای تبیین و تفسیر گفتار دیگرش به‌خوبی می‌توان استفاده کرد.

۵.۵.۴ - مراد از تفسیر قرآن به قرآن

از تصریح کلام علامه طباطبایی چنین برداشت می‌شود که منظور از تفسیر قرآن به قرآن، همان تصدیق برخی آیات با برخی دیگر است؛ اما مثالی که در ادامه می‌آورند، شبیه مثال قائلین به قول دوم است؛ ایشان می‌گویند: «مثلاً محکم را متشابه و متشابه را محکم بداند، و یا خطاهایی از این قبیل مرتکب شود».

۵.۵.۵ - تمسک به متشابهات

اما همان‌طور که در آیات قرآن آمده است؛ تبعیت از متشابه را کسانی انجام می‌دهند که میل به باطل دارند و این تبعیت از متشابه حقیقی یا آن‌چه محکم است ولی متشابه دانسته شود! ربطی به تفسیر برخی از آیات توسط برخی دیگر ندارد! اشخاص می‌توانند در برداشت و استفاده از آیات قرآن به متشابهات تمسک کنند و حکم دلخواه خود را به دست آورند! ولی هرگز وارد وادی تفسیر و تبیین آیات به‌وسیله آیات دیگر نشوند.

بله! می‌توان کلام علامه را این‌گونه تبیین کرد که در مقام «ضرب القرآن بالقرآن» و تفسیر برخی آیات قرآن به وسیله آیات دیگر قرآن، محکم را متشابه و متشابه را محکم دانسته و آن‌گاه به تفسیر آیات پرداخته شود.


پس می‌توان چنین نتیجه گرفت، منظور از نهی ضرب قرآن به قرآن در روایت مورد بحث، تلاش در جهت انکار آیات با آیات دیگر است و اگر در جهت تأیید و تبیین صادقانه قرآن از این روش استفاده شود، مثبت و آموزنده است.


۱. عیاشی، محمد بن مسعود، التفسیر، محقق و مصحح:رسولی محلاتی، هاشم، ج ‌۱، ص ۱۸، المطبعة العلمیة، تهران، چاپ اول، ۱۳۸۰ق.    
۲. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق و مصحح:غفاری، علی‌اکبر، آخوندی، محمد، ج ۲، ص ۶۳۲، دارالکتب الاسلامیة، تهران، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق.    
۳. شیخ صدوق، محمد بن علی، ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، ص ۲۸۰، دار الشریف الرضی، قم، چاپ دوم، ۱۴۰۶ق.    
۴. شیخ صدوق، محمد بن علی، معانی الأخبار، محقق و مصحح:غفاری، علی‌اکبر، ص ۱۹۰، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ اول، ۱۴۰۳ق.    
۵. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق و مصحح:غفاری، علی‌اکبر، آخوندی، محمد، ج ۲، ص ۶۳۲، دارالکتب الاسلامیة، تهران، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق.    
۶. شیخ صدوق، محمد بن علی، ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، ص ۲۸۰، دار الشریف الرضی، قم، چاپ دوم، ۱۴۰۶ق.    
۷. شیخ صدوق، محمد بن علی، معانی الأخبار، محقق و مصحح:غفاری، علی‌اکبر، ص ۱۹۰، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ اول، ۱۴۰۳ق.    
۸. نجاشی، ابوالحسن، رجال نجاشی، ص ۳۵۳، نشر مؤسسه آل البیت (ع)، قم، ۱۴۱۶ق.    
۹. سبحانی، جعفر، موسوعة طبقات ‌الفقهاء، ج ‌۳، ص ۱۰۰، مؤسسه امام صادق (ع)، قم، ۱۴۱۸ق.    
۱۰. نجاشی، ابوالحسن، رجال نجاشی، ص ۵۸، نشر مؤسسه آل البیت (ع)، قم، ۱۴۱۶ق.    
۱۱. نجاشی، ابوالحسن، رجال نجاشی، ص ۴۲۷، نشر مؤسسه آل البیت (ع)، قم، ۱۴۱۶ق.    
۱۲. سبحانی، جعفر، موسوعة طبقات ‌الفقهاء، ج ‌۴، ص ۳۹۰، مؤسسه امام صادق(ع)، قم، ۱۴۱۸ق.    
۱۳. شیخ طوسی، محمد بن حسن، رجال طوسی، ص ۳۸۹، انتشارات حیدریه، نجف، ۱۳۸۱ق.    
۱۴. شیخ صدوق، محمد بن علی، معانی الأخبار، محقق و مصحح:غفاری، علی‌اکبر، ص ۱۹۰، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ اول، ۱۴۰۳ق؛ «و سألت محمد بن الحسن رحمه الله عن معنی هذا الحدیث فقال هو أن تجیب الرجل فی تفسیر آیة بتفسیر آیة أخری».    
۱۵. فیض کاشانی، محمدمحسن، الوافی، ج ۹، ص ۱۷۸۳ ـ ۱۷۸۴، کتاب‌خانه امام أمیر المؤمنین (ع)‌، اصفهان، چاپ اول، ۱۴۰۶ق.
۱۶. آل‌عمران (۳)، آیه ۷.    
۱۷. مازندرانی، محمدصالح، شرح کافی، محقق و مصحح:شعرانی، ابوالحسن‌، ج ۱۱، ص ۸۳، المکتبة الإسلامیة، تهران، ۱۳۸۲ق.    
۱۸. مجلسی، محمد تقی، روضة المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه‌، محقق و مصحح: موسوی کرمانی، حسین و اشتهاردی، علی پناه، ج ۱۳، ص ۱۳۵، ‌مؤسسه فرهنگی اسلامی کوشانبور، قم، ۱۴۰۶ ق؛ عده قابل توجهی از علما این روایت را با تفسیر بالرأی مرتبط دانسته‌اند.
۱۹. شهید ثانی، زین الدین بن علی، منیة المرید، محقق:مختاری، رضا، ص ۳۶۹، مکتب الإعلام الإسلامی‌، قم، ۱۴۰۹ق.    
۲۰. مازندرانی، محمدصالح، شرح کافی، محقق و مصحح:شعرانی، ابوالحسن‌، ج ۱۱، ص ۸۳، المکتبة الإسلامیة، تهران، ۱۳۸۲ق.    
۲۱. ابن ابی‌عاصم شیبانی، أحمد بن عمرو، الآحاد و المثانی، محقق: أحمد جوابرة، باسم فیصل، ج ۲، ص ۱۰۸ ـ ۱۰۹، دارالرایة، الریاض، چاپ اول، ۱۴۱۱ق.
۲۲. نساء (۴)، آیه ۸۲.    
۲۳. طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ۳، ص ۸۳، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ پنجم، ۱۴۱۷ق.    
۲۴. آل‌عمران (۳)، آیه ۷.    



پایگاه اسلام کوئست.    






جعبه ابزار