علل ناخشنودی امام علی از پذیرش حکومت
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: عثمان،
امام علی (علیهالسّلام)،
خلافت.
پرسش: پس از مرگ عثمان، چرا امام علی (علیهالسّلام) از پذیرش حکومت امتناع میورزید؟
پاسخ اجمالی: امام علی (علیهالسّلام) با این کار میخواست تا زمینه آماده شود و معیارها و ملاکهای تعامل را با مردم در میان نهد و خطوط اصلی حکومت را روشن کند، تا مردم آگاهانه انتخاب کرده، هوشمندانه موضع گیرند.
خیزش علیه عثمان، به لحاظ چگونگی حکومت او همگانی شده بود. فراگیری قیام علیه عثمان و توجّه مردم به چهرهای برجسته برای خلافت، عملاً سرنوشت خلافت را از دست جریانهای سیاسی به در برده بود. بدینسان، مردم بودند که درباره رهبر سیاسی خود، تصمیم میگرفتند. در آن هنگامه شگفت، تقریبا تمام دلها بدون اندک تردیدی، متوجّه امام علی (علیهالسّلام) بود؛ شایستهترین فرد برای جانشینی
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) که اکنون از پسِ ۲۵ سال انزوا، نامش بر سرِ زبانها میگشت.
گرایش عمومی مردم، به گونهای بود که هیچ کس را یارای مخالفت با این حرکت عمومی نبود. ازاینروی، داعیه دارانی که خود را همتای علی (علیهالسّلام) میپنداشتند و در شورای شش نفری عمر در کنار امام (علیهالسّلام) بودند نیز احساس میکردند که درایت سیاستمدارانه (!) اقتضا میکند که پیشتر از دیگران، دست بیعت به سوی امام، دراز کنند.
سیل خروشان امّت، از هر سو برای بیعت، آهنگ خانه علی (علیهالسّلام) را داشت؛ امّا امام، قاطعانه ایستاد و از پذیرش پیمان با مردم، تن زد و با صراحت اعلام کرد که سراغ دیگری بروید که: «من وزیر شما باشم، بهتر است از آن که امیر شما باشم».
شگفتا! کسی که خود را خلیفه بلافصل پیامبر خدا میداند و در روزگار دراز انزوا، در هر موقع مناسب و موضع مقتضی، مظلومیت خود را به زبان آورده و از شایستگی خود برای خلافت، سخن گفته و ربوده شدن حقّ خود را از سرِ سوز و از ژرفای جان، فریاد کرده است، اکنون در برابر چنین رویکردی شگرف که همگان با تمام وجود و با جان و دل، آهنگِ پذیرش زمامداری او را دارند، و در انتخابی آزاد و مستقیم، بر حاکمیت و حکومت او تاکید میورزند، نمیپذیرد و صریحاً عدم تمایل خود را به پذیرش این مسئولیت، اعلام میکند.
چرا؟! آیا به واقع امام (علیهالسلام)، پذیرفتن حکومت را خوش نمیداشت و به حاکمیت دیگری تمایل داشت؟! یا با اینگونه موضعگیری، نوعی تعارف سیاسی برای جلب توجّه بیشتر مردم، طرح میکرد؟! یا این دو گونه برخورد در زندگانی وی، دلیل یا دلایل دیگری دارد که ما نمیدانیم؟
اندک آشنایی با بینش، روش و منش علی (علیهالسلام)، تردیدی باقی نمیگذارد که او از تعارفات سیاستمدارانه به دور است و از نفس حکومت، بیزار. علی (علیهالسلام)، نه در پی حکومت بود و نه در اندیشه سلطه بر مردم. او به حکومت، چونان ابزاری برای استوارداری
حق و گسترش
عدل و اقامه
قسط میاندیشید. آیا شرایط سیاسی، اجتماعی و فرهنگی آن روزگار، برای دست یافتن به چنین اهدافی از حکومت، آماده بود؟ اکنون و از پسِ ۲۵ سال دگرگونیهای سیاسی، اجتماعی و فکری و دیگرسانیهایِ روحی و ذهنی، صحابیان و همراهان نیز دگرگونه شدهاند، بااندیشههایی دیگر، و معیارها و ملاکهایی دیگر برای زندگانی و....
نسل حاضر که میداندارِ صحنه سیاست و آخرین هنگامههاست نیز در شرایطی قرار دارد که نه با معیارها و ملاکهای استوار دین آشناست، و نه با چگونگی اوضاع عصر رسالت، و نه با
سیره پیامبر (صلیاللهعلیهو آله)؛ و نه از علی (علیهالسّلام) و جایگاه والایِ او در
دین و شأن عظیم او آگاهی درستی دارد. آنچه در ربع قرن بر دین رفته، (به ویژه در زمان خلیفه سوم) تفسیر و تاویلهایی است که از متون دینی شده، و دگرسانیهایی است که در احکام، پدید آمده است.
همه اینها تصویری از دین در ذهن و زبان رقمزده بود که عمل بر اساس
کتاب و
سنّت (به دور از مجاملهها و مداهنهها) را بسی دشوار میساخت. امام علی (علیهالسّلام) میدانست که آب رفته را به جوی بازگرداندن، همان و سر برکشیدن فتنهها، همان! گزاردن حق، همان و سر برکشیدن باطلمداران حق ستیز، همان! ازاینروی، از پذیرش، تن میزد و بر آن تاکید میورزید، تا مگر فردا و فرداها در برابر سرکشها حجّتی باشد. چنین است که حضرت در جایی فرمود:
«دَعونی وَالتَمِسوا غَیری، فَاِنّا مُستَقبِلونَ امرا لَهُ وُجوهٌ والوانٌ، لا تَقومُ لَهُ القُلوبُ ولا تَثبُتُ عَلَیهِ العُقولُ. و انَّ الآفاقَ قَد اغامَت، وَالمَحَجَّةُ قَد تَنَکَّرَت، وَاعلَموا انّی ان اُجِبتُکُم رَکِبتُ بِکُم ما اعلَمُ، ولَم اُصغِ الی قَولِ القائِلِ وعَتبِ العاتِبِ، وان تَرَکتُمونی فَاَنَا کَاَحَدِکُم، ولَعَلّی اسمَعُکُم واطوَعُکُم لِمَن وَلَّیتُموهُ امرَکُم، واَنَا لَکُم وَزیرا، خَیرٌ لَکُم مِنّی امیرا؛
مرا واگذارید و دیگری را به دست آرید که ما به استقبال امور چند پهلو و رنگارنگ میرویم. دلها در آن، بر جا نمیماند و خِرَدها بر آن، استوار نمیگردد. گستره زندگی را ابرهای
فتنه، پوشانده و راه روشن ناشناخته شده است؛ و بدانید اگر من درخواستِ شما را پذیرفتم، با شما چنان رفتار میکنم که
[
خود
]
میدانم و به سخنِ سخنسرایان و ملامتِ سرزنش کنندگان، گوش نمیدهم، واگر مرا واگذارید، همچون یکی از شمایم و شاید برای کسی که کار خود را بدو میسپارید، بهتر از دیگران، فرمانبردار و شنوا باشم. اگر من وزیر شما باشم، بهتر است تا امیر شما باشم. کلام امام (علیهالسّلام) بسی گویا روشنگر و ژرف است. آنچه به استقبال آن میرویم، گونهگون است و دارای رویهها: امواجی که در پیش داریم، توفانهایی که آغاز خواهد شد، عدالتی که من بر آن پای خواهم فشرد، فریادهایی که در پی آن برخواهد آمد و....»
امام میخواست تا زمینه آماده شود و معیارها و ملاکهای تعامل را با مردم در میان نهد، خطوط اصلی حکومت را وا گوید و آینده را روشن سازد، تا مردم آگاهانه انتخاب کنند و هوشمندانه موضع گیرند.
سخنان امام، پس از آن تنزدنها و نپذیرفتنها در خطبهای که یاد شد نشانی از این معیارهای مد نظر ایشانند:
۱.تاکیدی است بر اینکه او شیدا و شیفته ریاست نیست. اگر از خود سخن گفته، اگر از دیگرسانیها پس از پیامبر خدا نالیده، اگر بر امامت و پیشوایی خود تاکید کرده، همه و همه، برای آشکار ساختن حقایق و تاکید بر مصالح بوده است.
اکنون نیز اگر زمام امور را به دست میگیرد و مسئولیت خلافت را میپذیرد، برای اجرای حقّ است و پینهادنِ حکومتی بدانسان که خود میداند و میپسندد، تا فردا هیچ کس و هیچ گروه و قبیلهای، به لحاظ فریادگری و بیعت امروزش، خود را طلبکار نداند و آهنگ تحمیل خواستههایش را بر او نداشته باشد.
۲.تاکیدی است بر اینکه دگرگونیهایی در آموزههای دین، چهره بسته است. پس از پیامبر (صلیاللهعلیهو آله)، آیین الهی دست خوش دگرسانیهایی شده است. اکنون او چون زمام امور را به دست گیرد، با تحریفها مبارزه خواهد کرد و در جهت نمودنِ چهره راستین دین از پسِ غبار تحریف، خواهد کوشید و این همه، بسی تنشهای سیاسی و اجتماعی به همراه خواهد داشت.
۳.نشان از جامعهشناسی دقیق، روانشناسی و زمانشناسی امام (علیهالسّلام) دارد و گواهی میدهد که وی فریفته رویآوردن مردم به بیعت با وی در آن شرایط ویژه سیاسی نشد و آینده حکومت خود را به روشنی میدید و میدانست که شرایط برای اصلاحات علوی و باز گرداندن امّت اسلامی به روش و سیره پیامبر و سنّت او فراهم نیست. همچنین نیک میدانست که شورش عمومی علیه عثمان، برخاسته از بازگشت جامعه به ارزشهای اسلامی نبود؛ بلکه برخی از موجسوارانِ این شورش، چون عایشه و طلحه و زبیر، با انگیزههای خاصّ سیاسی و اقتصادی دست به چنین اقدامی زدند.
ازاینرو، انگیزه بیعت آنان، با اهداف حکومتی امام (علیهالسّلام) سازگار نبود و هرگاه بدین نتیجه قطعی میرسیدند که علی (علیهالسّلام) آنان را همراهی نمیکند و بدانان امتیازهای خلاف حق و عدالت نمیبَخشد، در برابر اصلاحات وی قیام خواهند کرد و جامعه اسلامی را به تفرقه و تشتّت خواهند کشاند.(تبیین این واقعیّت تاریخی
۴.بیعت با او، بیعت با آرمانهای علوی است. اکنون، آنکه دست در دست او مینهد و با او پیمان میبندد، باید آماده همراهی باشد؛ همراهی برای زدودن تحریفها، بازسازی معنوی جامعه، حاکمیت واقعی دین، باز نمودن آنچه از یادها رفته است و روشن ساختن حقایقی که دست خوش دگرگونی شدهاند و...
بدینسان، مولا (علیهالسّلام) با امواج خروشان مردمی که فریاد برآوردهاند که علی باید زمامِ خلافت را به دست گیرد، اتمام حجّت میکند که او از پذیرش
خلافت، گسترش عدالت، گزاردن حق و احیایِ آیین الهی را مراد کرده است و راه، این است، نه جز این.
سایت حدیثنت، برگرفته از مقاله «علل ناخشنودی امام علی از پذیرش حکومت» تاریخ بازیابی۱۳۹۹/۸/۱۰.