فصاحت
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: فصاحت، بلاغت، علم معانی، علم بیان، علم بدیع،
قرآن مجید.
پرسش: لطفاً همراه با تعریف فصاحت و بلاغت، نمونههایی از رعایت این قوانین را در قرآن نشان دهید.
پاسخ:
وقتی در علوم تخصصی، صحبت از تعریف اصطلاحات به میان میآید، بدون تردید با تعریفهای مختلفی از دیدگاه اندیشمندان و متخصصان آن علوم روبهرو هستیم. فن بلاغت و علوم پیرامون آن نیز که در میان اندیشمندان عرب دارای جایگاهی ویژه است، از این اختلاف به دور نبوده و نظریهپردازان بسیاری در تعریف اصطلاحات این علم
سخن گفتهاند. دانشورانی (نظیر جاحظ، سکاکی، علامه قزوینی، تفتازانی و بسیاری دیگر از بزرگان فن بلاغت) تعریفهای دقیقی را ارائه نمودهاند.
ما به جهت سهولت فهم مخاطبان و پرهیز از تکلف، به بیان تعریفی که مورد پذیرش اکثر آن بزرگان باشد اکتفا نموده و محققان عزیزی را که تشنهی مطالب عمیقتر هستند، به منابع اصیل ارجاع میدهیم.
این کلمه که در معنای لغوی به معنای
آشکار شدن و بیان کردن است، در معانی مختلفی استعمال شده است که بیتردید برخی از آنها حقیقی و برخی نیز مجازی است.
فصاحت پدیدهای است که هم وصف کلمه و کلام قرار گیرد و هم وصف متکلم؛ چنانچه در اصطلاح نیز برای کلمه فصیح و کلام فصیح دو تعریف مستقل بیان نموده و فرقهایی را شمردهاند که به اختصار به آن اشاره میشود.
به کلمهای میگویند که جاری بر قوانین به دست آمده از استقرای کلام
عرب باشد و همچنین دارای تناسب حروف و کثرت استعمال در بین عربزبانها. در حقیقت وقتی کلمهای را فصیح میدانیم که از سه
عیب برحذر باشد:
۱. تنافر در حروف، یعنی ناهنجاری و دشواری در گفتن و ناخوشآیندی در شنیدن؛
۲. عیب در هیبت و مخالفت
قیاس لغوی؛
۳. غرابت و ناآشنایی در معنا.
تنها معیار موجود در
شناخت تنافر، ذوق سلیم است که در ادبیات فارسی نیز نمونههای فراوانی دارد؛ مانند: برخی کلمات این بیت در اشعار ناصر خسرو:
از پس دیوی دوان چو
کودک لیکن ••• رود و می است و زلیبیا و لکانه
در
زبان عربی نیز میتوان به این نمونه از شعر امرؤالقیس اشاره نمود که کلمه «مستشزرات» دارای سختی در بیان است: «غَدائره مستَشزِرات الی العُلی».
مخالفت قیاس نیز به این معناست که کلمه براساس قانون وضع واژهها نباشد:
مانند واژه «مطلّا» که به غلط از طلای فارسی و به شیوه اسم مفعول
عربی پرداخته شده:
شهریارا چه بجا زد فلکت سنگ محک ••• تا تو باشی که طلا خرج کنی مطلّا نکنی
یا مانند کلمه «أجلل» که برخلاف قوانین صرف عربی ادغام نشده است:
الحمد لله العلیّ الأجلل؛ که از شاعری با نام ابوالنجم نقل شده است.
غرابت نیز بدان معناست که کلمه دارای کاربرد مأنوس با ذهن نباشد؛ مانند: واژه «خُلُّخ» در این
شعر حافظ:
گوی خوبی برید از خوبان خُلخ شاد باش ••• جام کیخسرو طلب کافراسیاب انداختی
با این اوصاف هیچ کلمهای را نمیتوان در
قرآن یافت که اندیشمندان و بلیغان زبان عربی تصریح به عدم فصاحت آن نمایند؛ و تمام کلمات قرآن فصاحت خود را برای آنان که درکی از
زبان عربی دارند، حفظ کرده است.
اینکه یک کلام فصیح باشد، وابسته به این است که از بسیاری از عیوب لفظی و معنوی به دور بوده و دارای چهار قید مهم باشد:
یعنی عاری باشد از اشکالات ترکیبی و نحوی؛ مانند آنچه گاه به اشتباه گفته میشود «سنگ حجر الاسود را بوسیدم.»! یا مانند شعر مولوی که با تأخیر گنگ و لال، خلاف مقصود او فهمیده میشود:
مستمع چون تازه آمد بیملال ••• صد زبان گردد به گفتن گنگ و لال
مانند این شعر:
تیر و تبر ببر ببر مرد تیز گر ••• گو تیر تیز کن تبر از تیر تیزتر
مانند این شعر که فهم مقصود شاعر بسیار سخت و پیچیده است:
شمس اگر واقعه کرب و بلا را میدید ••• هشت از آن پنج معین به یقین گم میکرد
که مراد شاعر این است که هشت رکعت از نمازهای پنجگانه کم میشد.
که در مطلب قبل گذشت.
ازاینرو در تمام عبارات قرآنی نیز این قوانین رعایت شده و هیچ عبارتی را که اندیشمندان زبان عربی آن را فاقد فصاحت بدانند یافت نمیشود؛ چنانچه غیر مسلمانان نیز در مبارزهطلبی چند صد ساله قرآن ناموفق ماندهاند.
بلاغت یعنی یک عبارت در کنار فصاحت آن، به نوعی بیان شود که مطابق با مقتضای حال باشد؛ یعنی با سنجش شرایط و زمینههای گوناگون سخن، مانند شرایط زمانی و مکانی، شرایط گوینده و شنوندگان به نحو زیبا و صحیح ادا گردد. به قول
حافظ شیرازی:
حکایت بر مزاج مستمع گوی ••• اگر دانی که دارد با تو حالی
ازاینرو گاهی شرایط بهگونهای اقتضا میکند که ما مطلب را با توضیح کامل بیان میکنیم و گاه ایجاز به خرج داده و مختصر و مفید ادا مینماییم. گاه کلمهای را مقدم نموده و نکره میآوریم و گاه معرفه آورده و بر آن تأکید ویژهای میورزیم. بهطور مثال در مورد مخاطبی که گمان به مخالفت او میرود، باید کلاممان را با تأکید و شدت بیان کنیم.
در قرآن در تمام موارد حال مخاطب و گوینده رعایت شده است؛ به عنوان نمونه، در مورد فرستادگان عیسی چنین آمده است که وقتی در بار اول توسط مردم تکذیب شدند، گفتند: «
إِذْ أَرْسَلْنا إِلَیْهِمُ اثْنَیْنِ فَکَذَّبُوهُما فَعَزَّزْنا بِثالِثٍ فَقالُوا إِنَّا إِلَیْکُمْ مُرْسَلُون»؛ «زمانی که دو فرستاده را بهسوی آنان فرستادیم، ولی آن دو را انکار کردند و با
پیامبر سومی آنان را تقویت کردیم، پس (همگی) گفتند: ما را بهسوی شما فرستادهاند»،
که عبارت «
إِنَّا إِلَیْکُمْ مُرْسَلُون» با إنّ و اسمیت جمله تأکید شده است؛ و وقتی برای بار دوم نیز مورد انکار واقع میشوند، میگویند: «
قالُوا رَبُّنا یَعْلَمُ إِنَّا إِلَیْکُمْ لَمُرْسَلُون»؛ «گفتند: پروردگارمان میداند که یقیناً ما بهسوی شما فرستاده شدهایم.»
که این بار علاوه بر تأکیدات قبلی، لام تأکید نیز بر کلمه مرسلون اضافه شده است.
در نهایت دریافتیم که با علم لغت، صرف، نحو و ذوق برخی پایهها و منابع، بلاغت مشخص میگردد و تنها دو چیز باقی میماند که باید برای
شناخت منبع و مرجع آن فکری نمود:
۱. اشتباه نکردن در ادای مقصود؛
۲. گریز از تعقید و پیچیدگی معنوی.
بلاغیون علم معانی را برای احتراز از اشتباه اول یعنی اشتباه در ادای مقصود بنا نهادهاند؛ یعنی علم معانی علمی است که با آن، حالات هماهنگی
الفاظ عربی با مقتضای حال شناخته میشود؛ ازاینرو در علم معانی به مباحثی (چون قصر و حصر، فصل و وصل، ایجاز و اطناب، برخی احوالات متعلقات فعل و غیره) که معمولاً در هشت باب جمعآوری شده است، پرداخته میشود.
از مشهورترین این موارد، آن مطالبی است که در مورد استفهام، امر و نهی مجازی بیان میگردد. مثلاً گاهی استفهامی بیان میشود و مقصود آن توبیخ و محکوم کردن طرف مقابل است؛ مانند: «
قَالُوا یَا شُعَیْبُ أَ صَلاَتُکَ تَأْمُرُکَ أَنْ نَتْرُکَ مَا یَعْبُدُ آبَاؤُنَا أَوْ أَنْ نَفْعَلَ فِی أَمْوَالِنَا مَا نَشَاءُ»؛ «گفتند: «ای شعیب، آیا نماز تو به تو دستور میدهد که آنچه را پدران ما میپرستیدهاند رها کنیم، یا در
اموال خود به میل خود تصرف نکنیم؟».
یا مانند آنجا که فعل امر به جهت بیان عجز مخاطب به کار میرود: «
وَ إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَی عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَدَاءَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِین»؛ «و اگر در آنچه بر بنده خود نازل کردهایم شک دارید، پس ـ اگر راست میگویید ـ سورهای مانند آن بیاورید و گواهان خود را ـ غیر خدا ـ فرا خوانید.»
که در اینجا فعل امر به معنای درخواست حقیقی نیست؛ بلکه برای بیان عجز و ناتوانی بشر در آوردن مثل و مانند برای قرآن است.
علم بیان برای پرهیز از اشتباه دوم، یعنی پرهیز از پیچیدگی معنوی وضع شده است. در حقیقت علم بیان، دانشی است که بهوسیله آن، ایراد یک معنا با شیوهها و ترکیبهای گوناگون شناخته میشود، ترکیبهایی که وضوح دلالتشان بر آن معنا متفاوت است؛ ازاینرو در علم بیان به موضوعاتی (چون حقیقت و مجاز، تشبیه، کنایه و استعاره و مسائل آن) پرداخته میشود.
تشبیه مانند: «
وَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَعْمَالُهُمْ کَسَرَابٍ بِقِیعَةٍ یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاءً»؛ «و کسانی که کفر ورزیدند، کارهایشان چون سرابی در زمینی هموار است که تشنه، آن را آبی میپندارد».
یا مجازی که در این
آیه به کار رفته و دست
خداوند مجاز از قدرت او آمده است: «
یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدیهِم»؛ «دست خدا بالای دستهای آنان است».
علم بدیع، دانشی است به متعلقات علم بلاغت میپردازد؛ یعنی پس از مراعات تمام موارد (مانند فصاحت کلمه و کلام و مراعات حال مخاطب و ادای کلام مطابق با مقتضای حال) چگونه بتوانیم عبارت را به شکلی زیباتر بیان نماییم؛ مانند استفاده از آرایههایی (چون مراعات نظیر، جناس، تضمین، استخدام و غیره) که در قرآن کریم نیز نمونههای مشابه بسیاری دارد؛ مانند جناسی که بین حروف این آیه قرار دارد: «
وَیْلٌ لِکُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَة»؛ «وای بر هر بدگوی عیبجویی».
برخی اندیشمندان علم بلاغت این محسنات کلام را تا بیش از ۵۰ مورد شمردهاند.
یکی از آیات قرآن که بسیاری از بلاغیون را متحیر ساخته و در آن علاوه بر مجازات
زیبایی که وجود دارد، دارای بیش از ۲۰ مورد از فنون بلاغی مختلف است، آیه ۴۴
سوره هود است: «
وَ قیلَ یا أَرْضُ ابْلَعی ماءَکِ وَ یا سَماءُ أَقْلِعی وَ غیضَ الْماءُ وَ قُضِیَ الْأَمْرُ وَ اسْتَوَتْ عَلَی الْجُودِیِّ وَ قیلَ بُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمین»؛ «و گفته شد: «ای
زمین! آب خود را فرو بر، و ای
آسمان، (از باران) خودداری کن.» و
آب فرو کاست و فرمان گزارده شده و (کشتی) بر جودی قرار گرفت.» و گفته شد: «
مرگ بر
قوم ستمکار.»
که جهت فهم و بررسی آن فنون میتوانید به کتب مفصلتر رجوع نمایید.
پایگاه اسلام کوئست.