رد تحریف قرآن با قرآن
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: تحریف قرآن،
قرآن.
پرسش: چگونه میتوان به وسیله قرآن، تحریف آن را رد کرد؟
برای اثبات تحریف ناپذیری قرآن کریم، دست کم به سه
آیه حفظ،
نفی باطل و
رصد الهی میتوان تمسّک جست:
صریحترین آیهای که بر نفی هر گونه تحریف در قرآن دلالت دارد، آیه حفظ است.
خداوند در این آیه اعلام کرده است که ما قرآن را فرو فرستادهایم و خود از آن محافظت خواهیم کرد:
«اِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ اِنَّا لَهُ لَحَفِظُونَ؛
ما ذکر را فرو فرستادیم، و ما نگهدار آنیم.»
نکات مورد توجه در این آیه برای اثبات مدعا بدین شرحاند:
مقصود از «ذِکر» در این آیه، قرآن است؛
زیرا در شماری دیگر از آیات بر این کتاب آسمانی ذکر اطلاق شده است؛ اما این احتمال که مقصود از ذکر،
پیامبر (صلیاللَّهعلیهوآله) باشد
علاوه بر این که با مفهوم
تنزیل، هماهنگ نیست، با سیاق آیات نیز ناسازگار است؛ زیرا در آیات قبل از آیه حفظ چنین آمده است:
«وَ قَالُواْ یَاَیُّهَا الَّذِی نُزِّلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ اِنَّکَ لَمَجْنُونٌ؛
و گفتند: ای کسی که قرآن بر او نازل شده! همانا تو دیوانهای.»
با توجه به این سیاق، «الف و لام» در کلمه «الذِّکْر» در آیه حفظ، «الف و لام» عهد است؛ یعنی از همان ذکر (قرآن) محافظت میکنیم.
در این آیه، با استفاده از
ادات تأکید، بر صیانت از قرآن تأکید شده است.
ادوات تأکید در این آیه عبارتاند از:
- «انَّ» که در این آیه دو بار به کار رفته است.
- کاربست ضمیر فصل «نَحْنُ» در فقره نخست آیه: (اِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ).
- «لام» در (لَحَافِظُونَ).
- مقدم شدن کلمه «لَهُ» بر واژه «لَحَافِظُونَ» در فقره دوم: (اِنَّا لَهُ لَحَفِظُونَ)، در حالی که بر اساس نقش مفعولی باید پس از آن قرار میگرفت. چنین تقدیمی خود حکایت از نوعی اختصاص و تأکید دارد.
در این آیه، به جای ساختار مفرد از ساختار جمع استفاده شده است که بر اراده حتمی و همراه با قدرت در تحقق وعده حفظ و صیانت قرآن دلالت دارد.
به گفته
زمخشری آنجا که مقام قدرت و عظمت و نشان دادن هیمنه
خداوند است، از ضمایر جمع استفاده شده است؛
گویا خداوند میخواهد اعلام کند که از تمام قدرت و لشکریان خود برای تحقق خواستهاش (حفظ و صیانت قرآن) بهره میجوید.
میان دو بخش آیه، رابطهای منطقی و گسست ناپذیر برقرار است: در فقره نخست، بر نزول قرآن از سوی خداوند تأکید شده است که آن را باید نوعی مقدّمه چینی و اقامه برهان برای فقره دوم دانست که در آن، مدعا یعنی حفظ قرآن توسط خداوند ذکر شده است. گویا چنین گفته شده است: ما قرآن را حفظ میکنیم؛ زیرا قرآن از مبدأ
علم،
حکمت و
قدرت الهی نازل شده است. خداوند با احاطه علمی خود، از هر گونه تلاش برای دخل و تصرّف و مقابله با قرآن، آگاه است و به سبب حکمت خود، مصلحت را در حفظ و صیانت قرآن میداند و با قدرت بیانتهای خویش، همه کوششها را برای رویارویی با قرآن، بی اثر میسازد.
در این آیه به صورت مطلق بر حفظ، تأکید شده است. به عبارت روشنتر در فقره (اِنَّا لَهُ لَحَفِظُونَ) حفظ قرآن به صورت و حالتی خاص، مقید نشده است؛ یعنی مثلاً گفته نشده که خداوند، قرآن را از تحریف از نوع کاستی یا فزونی و هم آورد طلبی یا راهیافت تناقض در پی ظهور دستاوردهای علمی حفظ میکند، بلکه این امر به صورت مطلق آمده است. مفهوم چنین سعهای در تعبیر، شمول و فراگیری نسبت به همه حالات است. نتیجه آنکه به استناد این آیه خداوند قرآن را از هرگونه گزند و آسیبی که رخ داده یا ممکن است در آینده رخ دهد، مراقبت خواهد کرد.
هرچند آیه حفظ، آشکارا بر تحریف ناپذیری قرآن دلالت دارد، لیکن شبهههایی در باره آن مطرح است که صاحب نظران
علوم قرآنی به آنها پاسخ دادهاند،
مانند این شبهه که: مراد از «ذکر» در آیه حفظ، قرآن کریم است؛ اما مراد از «حفظ» روشن نیست (و حفظ شدن قرآن در برابر همه انواع تحریف را شامل نمیشود) و میتوان گفت که با تحقّق نوعی از تحریف نیز حفظ، صادق است و جمع این دو با یکدیگر ممکن است و حتی میتوان مدعی شد که این نوع از تحریف خود موجب حفظ قرآن شده است.
مراد از «حفظ» در آیه، روشن است؛ زیرا این کلمه به صورت مطلق آمده است، نه مبهم، و بدین رو، حفظ از هر گونه تحریفی را در هر روزگاری شامل میشود.
استثنا کردن نوعی از تحریف در این جا به معنای
تقیید مطلق است که دلیل معتبر میطلبد و در مسئله مورد نظر ما، چنین دلیلی در دست نیست و به عکس، ادلّه متعددی (که مهمترین آنها در این مقاله آمدهاند)، خلاف آن را ثابت میکنند.
تحریفی که مورد نظر طرح کننده شبهه است و به ادّعای او، «خود، موجب حفظ قرآن گردیده» از دو حال بیرون نیست: یا این که معنایی از قرآن را کاسته که در این صورت، بیشک حفظ، تحقق نیافته است، که این، خلاف فرض اوست؛ و یا این که هیچ معنایی را از میان نبرده که در این صورت، انگیزهای برای چنین تحریفی نمیتوان یافت و پیشتر اشاره شد که محرِّف، به عمد و با غرضِ پنهان ساختن مقصود متکلّم و جایگزین کردن مقصود خود، دست به تغییر میزند. این نوع از تحریف که به تغییر در مقاصد و معانی قرآن نمیانجامد، اساساً در کانون توجه اهل تحریف نبوده است و چنانچه تغییر ناچیزی نیز رخ داده باشد، با اصول محوری قرآن منافات ندارد، هر چند دلیل معتبر بر نفی آن، قائم است.
احتمال تحریف از نوع کاستی در برخی آیات قرآن، نه تنها حُجّیت آیات را متزلزل میکند که اصل استناد آنها به خداوند را نیز با مشکل مواجه میسازد؛ زیرا هنگامی میتوان استناد آنها را به خداوند به جزم پذیرفت که معجزه بودن قرآن را دریافت و
اعجاز قرآن زمانی ثابت میگردد که همه آیات آن موجود باشند تا ارزیابی شوند و عدم اختلاف آنها با یکدیگر معلوم گردد.
تحدّی قرآن در انسجام و هماهنگی سراسر آیات و سور، از بارزترین تحدّیهای قرآنی است: «وَلَوْ کَانَ مِنْ عِندِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُواْ فِیهِ اخْتِلَفًا کَثِیرًا؛
اگر از سوی غیر خدا بود، در آن اختلافهای زیادی مییافتند.» و با فقدان برخی آیات، نمیتوان به جزم به انسجام و هماهنگی و عدم اختلاف علم حاصل کرد و آنگاه وحیانی بودن این کتاب با تردید مواجه میشود.
از جمله آیاتی که به روشنی از عدم راهیافت هر گونه دخل و تصرفی در قرآن حکایت دارد، آیه نفی باطل است:
«وَ اِنَّهُ لَکِتَبٌ عَزِیزٌ• لَّا یَاْتِیهِ الْبَطِلُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لَا مِنْ خَلْفِهِ تَنزِیلٌ مِّنْ حَکِیمٍ حَمِیدٍ؛
آن کتاب ارجمند است. از پیش و پسِ آن باطل به آن راه نمییابد. فرستاده شدهای از سوی حکیم حمید.»
توضیح چگونگی دلالت این آیه بر مدعا بدین شرح است:
یک. این آیه، به استناد سیاق آیات پیش از آن، که ناظر به تلاش کافران برای مقابله با قرآن است، بر عدم راهیافت باطل در آن دلالت دارد.
آیه نفی باطل، هماهنگ با چنین سیاقی، بر استواری
قرآن و عدم امکان راهیافت باطل در آن تأکید دارد. نفی راهیافت باطل در قرآن با توجه به سعه معنایی باطل، همه انواع کارکردهای بر مدار باطل را نفی میکند و تناقض قرآن با دستاوردهای علمی و راهیافت انواع تحریف در آن، از جمله مصادیق باطلاند.
از آن جا که این آیه در مقام اِخبار است و تخلّف
اخبار الهی محال است، پس باید به عدم امکان راهیافت هر گونه دخل و تصرف در قرآن اذعان داشت.
دو. بخش نخست، یعنی (مِن بَیْنِ یَدَیْهِ) که بر چیزهای حاضر اطلاق میشود، به عصر رسالت و دوره نزول قرآن ناظر است و بخش دوم آن یعنی فقره (وَ لَا مِنْ خَلْفِهِ) به دوران پس از نزول اشاره دارد که از زمان رحلت پیامبر اکرم (صلیاللَّهعلیهوآله) تا
قیامت را در بر میگیرد.
سه. در آیه نفی باطل، از دو
برهان لمی و
اِنّی برای نفی تحریف استفاده شده است، به این صورت که در فقره پایانی آیه قبل، از قرآن با عنوان «
کتاب عزیز» یاد شده است: (وَ اِنَّهُ لَکِتَبٌ عَزِیزٌ). عزیز، از ریشه «الارض العَزاز (زمین نفوذناپذیر)»، به معنای استواری و نفوذناپذیری است و معنای
آیه آن است که قرآن به سبب ویژگی استواری درونی و نفوذناپذیر بودن، هیچ باطلی را به خود راه نمیدهد. این برهان از نوع برهان «انّ» است که در پایان آیه ۴۱ از
سوره فصلت و به عنوان برهانی پیش از ذکر مدّعا منعکس شده است. از سویی دیگر، در پایان آیه، قرآن، کتابی «فرو فرستاده شده از سوی خداوند
حکیم و
حمید» معرفی شده است: (تَنزِیلٌ مِّنْ حَکِیمٍ حَمِیدٍ). چنین بیانی، ناظر به برهان «لِم» است؛ یعنی از آن جا که منشأ نزول قرآن، خداوند حکیم و حمید است، هیچگونه باطل در قرآن راه نمییابد؛ زیرا اگر خداوند اجازه ورود باطل را به قرآن بدهد، مخالف حکمت اوست که قرآن را کتاب هدایت و ناسخ همه کتب آسمانی پیشین معرفی کرده است، چنانکه دادن اجازه ورود باطل به قرآن، به معنای پذیرش مَشوب بودن قرآن است که این امر با پیراسته و حمید بودن خداوند، ناسازگار است.
آیات ۲۶ - ۲۸
سوره جن بیان میکنند که خداوند، عالم به
غیب است و هیچ کس را از آن آگاه نمیکند، مگر پیامبری که از او خشنود است و خداوند بر پیامبران خویش نگاهبانانی گمارده است تا آنان پیامهای او را ابلاغ کنند و
خدا به آنچه نزد آنان است احاطه کامل دارد و همه چیز را به عدد، شماره کرده است:
«عَالِمُ الْغَیْبِ فَلَا یُظْهِرُ عَلَی غَیْبِهِ اَحَدًا• اِلَّا مَنِ ارْتَضَی مِن رَّسُولٍ فَاِنَّهُ یَسْلُکُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا• لِّیَعْلَمَ اَن قَدْ اَبْلَغُواْ رِسَلَتِ رَبِّهِمْ وَ اَحَاطَ بِمَا لَدَیْهِمْ وَ اَحْصَی کُلَّ شَیْ ءٍ عَدَدَا؛
غیب دانی که کسی را بر غیبش مطلع نمیکند، مگر پیامبری را که به او رضایت دهد، و در پیش و پس او نگهبانی میگمارد. تا بداند که آنان رسالتهای پروردگارشان را ابلاغ میکنند، و خدا به آنچه نزد آنهاست، احاطه دارد و همه چیز را به عدد شماره کرده است.»
بنا بر این آیات، فرشتگانِ نگاهبان،
پیامبر و
رسالت او را در میان گرفته و مراقباند تا مبادا چیزی از درونْ کم یا از بیرونْ افزون شود. بدینسان،
قرآن از مرحله تلقّی تا ابلاغ به همه مردم در همه اعصار، تحت نظارت و مراقبت الهی است و احتمال راهیافت تحریف به آن، مستلزم آن است که این مراقبت به صورت ناقص انجام گرفته یا بیرون از
علم الهی تحقق یافته باشد و این فرض در مورد خدا
محال است.
ممکن است فرض شود که
وحی الهی به صورت کامل به دست پیامبر (صلیاللَّهعلیهوآله) رسیده و او نیز بی کم و کاست، آن را به مردم رسانیده، ولی این وحی (قرآن)، پس از آن حضرت، دچار تحریف شده است؛ لیکناندکی درنگ در ظهور سیاقی و متفاهم عرفی آیه حفظ، به روشنی این معنا را نمایان میسازد که آیه در مقام تقریر تمام بودن حجّت الهی و خلل ناپذیر بودن مبادی تکالیف بر مکلّفانی است که مخاطب پیامبر (صلیاللَّهعلیهوآله) و وحیاند. وانگهی این شبهه مبتنی است بر این که مراد از ابلاغ رسالتهای خدا در آیه «لِّیَعْلَمَ اَن قَدْ اَبْلَغُواْ رِسَلَتِ رَبِّهِمْ»
فقط ابلاغ به مخاطبان
عصر نزول باشد، در حالی که قرآن، کتابی جهانی و جاودان است و مخاطبان آن، اعم از
مسلمانان عصر نزولاند و همه مردم را تا
قیامت در بر میگیرد. بدینسان، اگر حتی پس از پیامبر (صلیاللَّهعلیهوآله) نیز تحریفی به قرآن راه یافته باشد، بدین معناست که مراقبت الهی به صورت کامل انجام نپذیرفته است؛ زیرا پیامهای خداوند به طور کامل به دست مردم عصرهای بعد نرسیده است.
سایت حدیثنت، برگرفته از مقاله «دلایل مدعیان تحریف قرآن» تاریخ بازیابی ۱۳۹۶/۱/۱۹.