• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

عدالت از دیدگاه ارسطو و فلاسفه مسلمان

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



کلیدواژه:ارسطو، فلاسفه مسلمان، عدالت، سعادت، فضیلت.
پرسش : عدالت از دیدگاه ارسطو و فلاسفه مسلمان چیست؟ بین آنها چه تفاوت وجود دارد؟
پاسخ :



عدالت، یکی از خواسته‌های درونی و فطری انسان است و هر انسانی به مقتضای فطرت سالم خود از نابرابری و تبعیض بیزاری می‌جوید.
عدالت نسبت به برخی ارزش‌های معنوی از جایگاه والاتری برخوردار است، همان‌گونه که در روایتی می‌خوانیم:از امام علی (علیه السلام) پرسیدند: عدل یا بخشش ، کدام‌یک برتر است؟ آن‌حضرت فرمود:«عدالت، هر چیزی را در جای خود می‌نهد، در حالی‌که بخشش آن‌را از جای خود خارج می‌سازد. عدالت تدبیر عمومی مردم است، در حالی‌که بخشش گروه خاصی را شامل می‌شود، پس عدالت شریف‌تر و برتر است».
در طول تاریخ اندیشه بشر، اندیشمندان بسیاری بدان توجه نموده و هر یک متناسب با دیدگاه‌های معرفت‌شناختی خود، معنا و مفهومی از آن ارائه کرده‌اند.


«عدالت» از ریشه «عدل» در لغت به معانی «برابری»،
[۲] ابن فارس، أحمد، معجم مقاییس اللغة، ج ۴، ص ۲۴۶ – ۲۴۷، قم، مکتب الاعلام الاسلامی، چاپ اول، ۱۴۰۴ق. «العَدْل:الحکم بالاستواء. و یقال للشَّی‌ء یساوی الشی‌ء:هو عِدْلُه‌»
«دادگری کردن»،
[۳] زمخشری، محمود بن عمر، مقدمة الأدب‌، ص ۱۸۶، مؤسسه مطالعات اسلامی دانشگاه تهران‌، چاپ اول؛ لغت نامه دهخدا، واژه «عدالت».
«حدّ متوسط بین افراط و تفریط به گونه‌ای که زیادی و کمی در آن نمی‌باشد؛ یعنی اعتدال و قسط حقیقی»،
[۴] مصطفوی، حسن‌، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج ‌۸، ص ۵۵، بیروت، قاهره، لندن‌، دار الکتب العلمیة، مرکز نشر آثار علامه مصطفوی،‌ چاپ سوم.
«انصاف»
[۵] «العَدل:الإنصاف»؛ موسی، حسین یوسف‌، الإفصاح‌، ج ۱، ص ۲۴۲، قم، مکتب الاعلام الاسلامی‌، چاپ چهارم.
آمده است.


ارسطو از جمله اندیشمندانی است که تقسیم‌بندی متفاوتی از عدالت دارد. در این‌جا مروری کوتاه بر دیدگاه ارسطو درباره عدل و عدالت خواهیم داشت و برای آگاهی بیشتر باید به کتاب‌ها و مقالات تخصصی مراجعه شود.

۳.۱ - عدالت، فضیلت کامل

ارسطو سعادت را که خیر نهایی اعمال انسان‌ها است
[۶] ارسطو، علم الاخلاق الی نیقوماخوس، ج ‌۱، ص ۱۷۵، قاهره، دار صادر، چاپ اول، بی‌تا.
به «فعالیت نفس در انطباق(موافق و برابر شدن) با فضیلت» تعریف می‌کند
[۷] ارسطو، علم الاخلاق الی نیقوماخوس، ج ‌۱، ص ۱۸۹، قاهره، دار صادر، چاپ اول، بی‌تا.
و عدالت را در رأس فضایلی می‌داند که تحقق‌بخش سعادت بشر است. از دیدگاه ارسطو؛ عدالت فضیلت کامل است؛ چون عدل ورزیدن مستلزم به‌کار بردن همه فضایل است. عدالت از این جهت نیز فضیلت کامل است که آدمی آن‌را نه تنها در خویشتن بلکه در ارتباطش با دیگران نیز تحقق می‌بخشد.
[۸] ارسطو، علم الاخلاق الی نیقوماخوس، ج ‌۲، ص ۶۰ – ۶۱، قاهره، دار صادر، چاپ اول، بی‌تا.


۳.۲ - تفسیر عدالت

ارسطو عدالت را به حد وسط میان افراط(از اندازه گذشتن) و تفریط(کوتاهی کردن) تفسیر می‌کند.
[۹] ارسطو، علم الاخلاق الی نیقوماخوس، ج ‌۲، ص ۵۵، قاهره، دار صادر، چاپ اول، بی‌تا.


۳.۳ - عدالت اجتماعی

ارسطو عدالت اجتماعی را به دو معنای اعم و اخص بیان می‌کند؛ عدالت به معنای اعم عبارت است از احترام به قوانین و برابری شهروندان.
[۱۰] ارسطو، علم الاخلاق الی نیقوماخوس، ج ‌۲، ص ۶۲، قاهره، دار صادر، چاپ اول، بی‌تا.
عدالت به معنای اخص به دو نوع توزیعی و تصحیحی تقسیم می‌گردد؛ در عدالت توزیعی؛ افتخار و کرامت انسانی و پول و دیگر موارد اثر گذار در جامعه میان شهروندان تقسیم می‌شود. در عدالت تصحیحی؛ معاملات و ارتباط‌های میان افراد جامعه تصحیح می‌شود.
[۱۱] ر.ک:ارسطو، علم الاخلاق الی نیقوماخوس، ج ‌۲، ص ۶۲ – ۷۷، قاهره، دار صادر، چاپ اول، بی‌تا.


۳.۴ - عدالت به معنای تناسب

ارسطو بر اساس فکر خود عدل را نه برابری بلکه تناسب می‌داند و می‌گوید که جایگاه حقوق هر کس در جامعه باید به اندازه شایستگی و دانایی او باشد.
[۱۲] عنایت، حمید، بنیاد فلسفه سیاسی در غرب(از هراکلیت تا هابز)، با مقدمه و اهتمام، مصدق، حمید، ص ۱۱۱ – ۱۱۲، تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۵۱ش.



عدالت در آثار اندیشمندان و فلاسفه مسلمان جایگاه خود را حفظ کرده است. در این‌جا پیش از نقل عبارت‌های برخی متفکران و فلاسفه مسلمان؛ به طور خلاصه دیدگاه کلی آنها بیان می‌شود.
فیلسوفان، عدالت را یک اصل آرمانی می‌دانند که به وسیله آن معنای حق مشخص می‌شود؛ از این‌رو؛ احترام و رعایت عدالت لازم است. اگر عدالت مطابق با حق باشد، دلالت بر برابری و راستی می‌کند، و نسبت به رعایت کننده آن، دلالت بر یکی از فضایل اصلی دارد که عبارتند از: حکمت ، شجاعت ، عفت و عدالت .
[۱۳] صلیبا، جمیل، صانعی دره بیدی، منوچهر، فرهنگ فلسفی، ص ۴۶۱، تهران، انتشارات حکمت، چاپ اول، ۱۳۶۶ش.

عدالت از این جهت که یک فضیلت است دارای دو جهت است:یک جهت فردی و یک جهت اجتماعی. اگر از جهت فردی لحاظ شود دلالت بر هیأت راسخی در نفس است که کارهای مطابق با حق از آن صادر می‌شود؛ و ماهیت آن اعتدال، توازن، پرهیز از کار زشت، و دوری از اخلال کردن در امور واجب است، و اگر از جهت اجتماعی مورد توجه واقع شود دلالت بر احترام به حقوق دیگران و دادن حق هر صاحب حقی است.
[۱۴] صلیبا، جمیل، صانعی دره بیدی، منوچهر، فرهنگ فلسفی، ص ۴۶۱، تهران، انتشارات حکمت، چاپ اول، ۱۳۶۶ش.
به دیگر سخن؛ عدالت اجتماعی عبارت است از احترام به حقوق دیگران و رعایت مصالح عمومی، و یا عبارت است از شناخت حقوق طبیعی و قراردادی‌ای که جامعه برای تمام افراد قائل است.
اکنون به عبارات برخی از اندیشمندان و فیلسوفان مسلمان درباره عدالت اشاره می‌شود:

۴.۱ - دیدگاه ابن مسکویه

ابن مسکویه (متوفای ۴۲۱ق):«عدالت جزئی از فضیلت نیست، بلکه خود تمام فضیلت است».
[۱۵] ابن مسکویه، أبو علی أحمد بن محمد، تهذیب الأخلاق و تطهیر الأعراق، ص ۱۲۸، بی‌جا، مکتبة الثقافة الدینیة، چاپ اول، بی‌تا.


۴.۲ - دیدگاه ابوحامد غزالی

ابوحامد غزالی (متوفای ۵۰۵ق‌):«عدالت در توازن سه قوّه عاقله ، غضبیه و شهویه است. چنان‌که زیبایی صورت با زیبایی چشم بدون زیبایی بینی و دهان و گونه تمام نمی‌شود بلکه باید همه از اعتدال و هماهنگی برخوردار باشند تا زیبایی صورت کمال یابد، همچنین در باطن آدمی نیز چهار رکن است که باید همه از اعتدال برخوردار باشند و در این صورت است که حُسن خُلق حاصل می‌شود، این چهار رکن عبارتند از:قوه علم، قوه غصب، قوه شهوت و قوه اعتدال میان این سه قوه».
[۱۶] غزالی، محمد بن محمد، إحیاء علوم الدین‌، ج ‌۸، ص ۹۷، بیروت، دار الکتب العربی‌، چاپ اول، بی‌تا.

غزالی با ارسطو هم‌آواز شده و معتقد است فضیلت، حد وسط میان دو حد متقابل(افراط و تفریط) است و می‌گوید:«هر کس که همه این خصال در او به حد اعتدال برسند دارای حُسن خُلق به‌طور مطلق است و هر کس که فقط بعضی از این صفات در او به حد اعتدال برسد، نسبت به آن معنای خاص دارای حُسن خُلق است؛ مثل کسی که پاره‌ای از اجزای صورتش زیبا باشد. حُسن قوّه غضبیه و اعتدال آن‌را شجاعت می‌گویند و حُسن قوّه شهویه و اعتدال آن‌را، عفّت خوانند. اگر قوّه غضبیه به‌سوی زیادی مِیل پیدا کند تهوّر(ویران شدن و بی‌باکی کردن) خوانده می‌شود و اگر به نُقصان گرایش پیدا کند جُبن و سستی نام می‌گیرد. اگر شهوت به جانب زیادت میل کند شَرَه( حرص و طمع ) باشد و اگر به جانب نقصان میل کند جمود باشد. پس صفت پسندیده در حد وسط است و فضیلت همان است و دو جانب افراط و تفریط هر دو مذموم می‌باشند و رذیلت. اما عدل طرف زیادت و نقصان ندارد و نقطه مقابل آن جور و ظلم است. اما حکمت اگر در اغراض فاسد به‌کار رود و در آن افراط شود به آن خبث(پلیدی) می‌گویند و جانب تفریط آن بُله(بی‌خردی) است و آنچه در وسط است همان است که شایسته عنوان حکمت می‌باشد پس مهم‌ترین اصول اخلاق چهار اصل است:حکمت، شجاعت، عفت و عدل.
مقصود از حکمت، حالتی برای نفس است که به وسیله آن در همه کارهای اختیاری، درست را از نادرست تشخیص می‌دهد و مقصود از عدالت، حالت و قوّه‌ای که در آن غضب و شهوت را بر مقتضای حکمت باشند اجازه حرکت می‌دهند. مقصود از شجاعت این است که قوّه عفّت در اعمالی که انجام می‌دهد در اختیار عقل باشد و مقصود از عفّت ادب کردن قوّه شهوت است بر حسب موازین عقل و شرع و از اعتدال این چهار، همه اخلاق جمیله حاصل می‌شود».
[۱۷] غزالی، محمد بن محمد، إحیاء علوم الدین‌، ج ‌۸، ص ۹۸ – ۹۹، بیروت، دار الکتب العربی‌، چاپ اول، بی‌تا.


۴.۳ - خواجه نصیرالدین طوسی

خواجه نصیر طوسی (متوفای ۶۷۲ق‌):«اجناس فضایل چهار است:حکمت و شجاعت و عفت و عدالت».
[۱۸] نصیر الدین طوسی، محمد بن محمد، اخلاق ناصری، ص ۷۲، تهران، علمیه اسلامیه، چاپ اول، بی‌تا.‌
«و در فضایل هیچ فضیلت کامل‌تر از فضیلت عدالت نیست».
[۱۹] نصیر الدین طوسی، محمد بن محمد، اخلاق ناصری، ص ۹۵، تهران، علمیه اسلامیه، چاپ اول، بی‌تا.‌

ایشان عدالت را در امور مربوط به زندگی بر سه نوع می‌داند:
اول:آنچه تعلق به اموال و کرامات انسانی دارد؛
دوم:آنچه تعلق به معاملات و معاوضات دارد؛
سوم:آنچه تعلق به تأدیبات و سیاسات دارد.
[۲۰] نصیر الدین طوسی، محمد بن محمد، اخلاق ناصری، ص ۹۶، تهران، علمیه اسلامیه، چاپ اول، بی‌تا.‌


۴.۴ - شمس الدین شهروزی

شمس الدین شهرزوری (قرن هفتم):«اصول فضایل انسانی که البته در حد وسط قرار دارند، عبارتند از:حکمت، شجاعت، و عفت که به ترتیب به حالت اعتدالی عقل و غضب و شهوت منتسب هستند، و فضیلت عدالت
که مبیّن وجود حالت اعتدالی هر سه قوه با یکدیگر است چهارمین اصل از اصول فضائل اخلاقی است».
[۲۱] شهرزوری، شمس الدین، رسائل الشجرة الالهیة فی علوم الحقایق الربانیة، مقدمه، تصحیح، تحقیق، حبیبی، نجفقلی، ص ۴۷۹ – ۴۸۰، تهران، مؤسسه حکمت و فلسفه ایران، چاپ اول، ۱۳۸۳ش.


۴.۵ - عبدالرزاق کاشانی

کمال الدین عبد الرزاق کاشانی (متوفای ۷۳۰ق):«عدالت هیأتی وجدانی است در نفس که با وجود آن تنازع أهوا ( خواهش‌های نفسانی ) و تجاذب (یکدیگر را کشیدن) قوا برخیزد و احوال او بر جادّه مستقیم منطبق گردد... و آن فضیلتی است مشتمل بر جمیع فضائل اخلاق و صوالح اعمال و صوائب افکار و سدائد اقوال که هر که بدان موصوف شد، در خود جمعیّتی کافی و سلامتی شافی یافت، و میان خود و حق و خلق به صلاح آورد و محبوب و مراد حق گشت...».
[۲۲] کاشانی، کمال الدین عبد الرزاق، مجموعه رسائل و مصنفات، مقدمه، تصحیح، تعلیق، هادی زاده، مجید، ص ۳۴۷، تهران، میراث مکتوب، چاپ دوم، ۱۳۸۰ش.


۴.۶ - امام خمینی

امام خمینی :«بدان که عدالت عبارت است از:حد وسط بین افراط و تفریط. و آن از امّهات فضایل اخلاقیه است؛ بلکه عدالت مطلقه، تمام فضایل باطنیه و ظاهریه و روحیه و قلبیه و نَفْسیه و جسمیه است».
[۲۳] خمینی، سید روح الله‌، شرح حدیث «جنود عقل و جهل»، ص ۱۴۷، قم، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، چاپ هفتم، ۱۳۸۲ش.


۴.۷ - شهید مطهری

استاد مرتضی مطهری :ایشان سه معنا برای کلمه عدل بیان می‌کند:
الف. موزون بودن؛ اگر یک مجموعه و یا یک مرکبی را در نظر بگیریم که در آن اجزاء و ابعاض مختلفی به‌کار رفته است و هدف خاصی از او منظور است. برای رسیدن به آن باید شرائط خاصی در آن از حیث مقدار لازم هر جزء و از لحاظ کیفیت ارتباط اجزاء با یکدیگر رعایت شود و تنها در این صورت است که آن مجموعه یا مرکب می‌تواند باقی بماند و اثر مطلوب خود را بدهد و نقش مورد نظر را ایفا نماید. اگر در یک چیزی تناسب رعایت شود آن چیز عدل است.
ب. تساوی و نفی هرگونه تبعیض؛ معمولاً وقتی که می‌گویند فلانی عادل است، منظور این است هیچ‌گونه تفاوتی میان افراد قائل نمی‌شود، بنابراین عدل؛ یعنی مساوات.
ج. رعایت استحقاق‌ها و عطا کردن به هر ذی حقی آنچه استحقاق آن‌را دارد.
[۲۴] مطهری، مرتضی، مجموعه ‌آثار، ج ‌۱، ص ۷۸ – ۸۰، تهران، انتشارات صدرا.



گفتنی است؛ همان‌طور که دیدیم، میان دیدگاه‌های ارسطو و فلاسفه مسلمان درباره عدالت تفاوت چندانی وجود ندارد. و آن‌را جزو فضایل اصلی می‌دانند.


۱. شریف الرضی، محمد بن حسین، نهج البلاغة،حکمت۴۲۷.    
۲. ابن فارس، أحمد، معجم مقاییس اللغة، ج ۴، ص ۲۴۶ – ۲۴۷، قم، مکتب الاعلام الاسلامی، چاپ اول، ۱۴۰۴ق. «العَدْل:الحکم بالاستواء. و یقال للشَّی‌ء یساوی الشی‌ء:هو عِدْلُه‌»
۳. زمخشری، محمود بن عمر، مقدمة الأدب‌، ص ۱۸۶، مؤسسه مطالعات اسلامی دانشگاه تهران‌، چاپ اول؛ لغت نامه دهخدا، واژه «عدالت».
۴. مصطفوی، حسن‌، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج ‌۸، ص ۵۵، بیروت، قاهره، لندن‌، دار الکتب العلمیة، مرکز نشر آثار علامه مصطفوی،‌ چاپ سوم.
۵. «العَدل:الإنصاف»؛ موسی، حسین یوسف‌، الإفصاح‌، ج ۱، ص ۲۴۲، قم، مکتب الاعلام الاسلامی‌، چاپ چهارم.
۶. ارسطو، علم الاخلاق الی نیقوماخوس، ج ‌۱، ص ۱۷۵، قاهره، دار صادر، چاپ اول، بی‌تا.
۷. ارسطو، علم الاخلاق الی نیقوماخوس، ج ‌۱، ص ۱۸۹، قاهره، دار صادر، چاپ اول، بی‌تا.
۸. ارسطو، علم الاخلاق الی نیقوماخوس، ج ‌۲، ص ۶۰ – ۶۱، قاهره، دار صادر، چاپ اول، بی‌تا.
۹. ارسطو، علم الاخلاق الی نیقوماخوس، ج ‌۲، ص ۵۵، قاهره، دار صادر، چاپ اول، بی‌تا.
۱۰. ارسطو، علم الاخلاق الی نیقوماخوس، ج ‌۲، ص ۶۲، قاهره، دار صادر، چاپ اول، بی‌تا.
۱۱. ر.ک:ارسطو، علم الاخلاق الی نیقوماخوس، ج ‌۲، ص ۶۲ – ۷۷، قاهره، دار صادر، چاپ اول، بی‌تا.
۱۲. عنایت، حمید، بنیاد فلسفه سیاسی در غرب(از هراکلیت تا هابز)، با مقدمه و اهتمام، مصدق، حمید، ص ۱۱۱ – ۱۱۲، تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۵۱ش.
۱۳. صلیبا، جمیل، صانعی دره بیدی، منوچهر، فرهنگ فلسفی، ص ۴۶۱، تهران، انتشارات حکمت، چاپ اول، ۱۳۶۶ش.
۱۴. صلیبا، جمیل، صانعی دره بیدی، منوچهر، فرهنگ فلسفی، ص ۴۶۱، تهران، انتشارات حکمت، چاپ اول، ۱۳۶۶ش.
۱۵. ابن مسکویه، أبو علی أحمد بن محمد، تهذیب الأخلاق و تطهیر الأعراق، ص ۱۲۸، بی‌جا، مکتبة الثقافة الدینیة، چاپ اول، بی‌تا.
۱۶. غزالی، محمد بن محمد، إحیاء علوم الدین‌، ج ‌۸، ص ۹۷، بیروت، دار الکتب العربی‌، چاپ اول، بی‌تا.
۱۷. غزالی، محمد بن محمد، إحیاء علوم الدین‌، ج ‌۸، ص ۹۸ – ۹۹، بیروت، دار الکتب العربی‌، چاپ اول، بی‌تا.
۱۸. نصیر الدین طوسی، محمد بن محمد، اخلاق ناصری، ص ۷۲، تهران، علمیه اسلامیه، چاپ اول، بی‌تا.‌
۱۹. نصیر الدین طوسی، محمد بن محمد، اخلاق ناصری، ص ۹۵، تهران، علمیه اسلامیه، چاپ اول، بی‌تا.‌
۲۰. نصیر الدین طوسی، محمد بن محمد، اخلاق ناصری، ص ۹۶، تهران، علمیه اسلامیه، چاپ اول، بی‌تا.‌
۲۱. شهرزوری، شمس الدین، رسائل الشجرة الالهیة فی علوم الحقایق الربانیة، مقدمه، تصحیح، تحقیق، حبیبی، نجفقلی، ص ۴۷۹ – ۴۸۰، تهران، مؤسسه حکمت و فلسفه ایران، چاپ اول، ۱۳۸۳ش.
۲۲. کاشانی، کمال الدین عبد الرزاق، مجموعه رسائل و مصنفات، مقدمه، تصحیح، تعلیق، هادی زاده، مجید، ص ۳۴۷، تهران، میراث مکتوب، چاپ دوم، ۱۳۸۰ش.
۲۳. خمینی، سید روح الله‌، شرح حدیث «جنود عقل و جهل»، ص ۱۴۷، قم، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، چاپ هفتم، ۱۳۸۲ش.
۲۴. مطهری، مرتضی، مجموعه ‌آثار، ج ‌۱، ص ۷۸ – ۸۰، تهران، انتشارات صدرا.



پایگاه اسلام کوئست    



جعبه ابزار