فهم قرآن از طریق سنت
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: قرآن، سنت.
پرسش: دلایل قائلین به فهم
قرآن تنها از طریق
سنت، چیست؟ آیا این دیدگاه قابل قبول است؟
در مقابل دیدگاه عامه شیعه (
حجیت ظواهر قرآن)، نظریه دیگری وجود دارد که بر اساس آن، شناخت قرآن، برای عامّه مردم، ممکن نیست و آنان برای تفسیر قرآن و عمل کردن به آن، حتما باید به سنّت، مراجعه کنند.
این دیدگاه، نخستین بار، به برخی
صحابیان و
تابعیانْ نسبت داده شده است. از
عبید اللّه بن عمر، نقل شده است:
لقد ادرکتُ فقهاءَ المدینة، و انّهم لَیعظّمون القولَ فی التفسیر، منهم: سالمُ بن عبد اللّه، و القاسمُ بن محمّد، و سعیدُ بن المسیب، و نافعٌ.
من، فقهای
مدینه را درک کردم. آنها گفتن تفسیر را گران میشمردند. از جمله ایشاناند:
سالم بن عبد اللّه،
قاسم بن محمّد،
سعید بن مسیب و نافع.
و در باره سعید بن مُسیب، چنین نقل شده است:
انّهُ کان اذا سُئل عن تفسیر آیة من القرآن، قال: انا لا اقول فی القرآن شیئاً.
هر گاه تفسیر آیهای از قرآن را از وی میپرسیدند، میگفت: من، در باره قرآن، چیزی نمیگویم.
و از
شعبی نقل شده است که گفت:
ثلاث لا اقول فیهنَّ حتّی اموت: القرآن....
سه موضوع است که من تا زندهام، در باره آنها سخن نمیگویم: نخست: قرآن....
همچنین، در میان پیروان
اهل بیت (علیهالسّلام)، این نظریه به گروهی از طرفداران مکتب اخباریگری نسبت داده شده است. آنان، معتقدند که دستیابی به
معارف قرآن، ویژه
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و اهل بیت اوست و از این رو،
ظواهر قرآن، برای ما
حجت نیستند.
شماری از اخباریان شیعه، پا را از این هم فراتر گذاشتهاند و بر این باورند که بسیاری از سنّتهای پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، مانند بیشتر آیات قرآن، رمزگونه و معمّاییاند و جز مخاطبان اصلی آنها، یعنی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و اهل بیت (علیهالسّلام)، کسی مقاصد و معانی حقیقی آنها را نمیفهمد.
محدّث اِسترآبادی، (محمّدامین استرآبادی (م ۱۰۳۰ق) که طریقه اخباریگری را بنیاد گذاشت. وی، پیشتر اهل
اجتهاد بود. (ولی بعدها تحت تاثیر استادش میرزا محمّد استرآبادی، به اخباریگری متمایل شد.)
بنیانگذار این شیوه از اخباریگری، در این باره میگوید:
و انّ القرآن فی الاکثر ورد علی وجه التّعمیة بالنسبة الی اذهان الرّعیة و کذلک کثیر من السنن النبویة و انّه لا سبیل لنا فیما لا نعلّمه من الاحکام النظریة الشرعیة، اصلیةً کانت او فرعیةَ؛ الّا السماع من الصّادقین (علیهالسّلام)، و انّه لا یجوز استنباط الاحکام النظریة من ظواهر کتاب اللّه و لا ظواهر السنن النبویة ما لم یعلم احوالهما من جهة اهل الذّکر (علیهالسّلام)، بل یجب التوقّف و الاحتیاط فیهما.
اکثر آیات قرآن و همچنین بسیاری از سنّتهای پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، از اذهان عموم، پوشیدهاند و برای دانستن احکام نظری شرعی، اعم از اصول یا فروع، راهی جز شنیدن از پیشوایان صادق (علیهمالسّلام) وجود ندارد. همچنین، استنباط احکام نظری از ظواهر کتاب خدا و یا ظواهر سنّت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، مادام که در باره حقیقت آنها از اهل بیت (علیهالسّلام)، چیزی به ما نرسیده است، جایز نیست؛ بلکه باید در این باره،
توقف و
احتیاط کرد.
مهمترین دلایلی که برای اثبات این نظریه اقامه شده، عبارتاند از:
بر اساس احادیث
متواتر،
پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و
اهل بیت (علیهالسّلام)، «
تفسیر به رأی» را تحریم کردهاند. بنا بر این، برای فهم معارف و مقاصد قرآن، راهی جز رجوع به خاندان پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، وجود ندارد. برخی احادیثی که از پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در این باره نقل شدهاند، عبارتاند از:
مَن قالَ فِی القُرآنِ بِرَایهِ، فَلیتَبَوَّا مَقعَدَهُ مِنَ النّارِ.
کسی که در قرآن به رأی خود نظر دهد، جایگاهش آتش باد! مَن فَسَّرَ القُرآنَ بِرَایهِ، فَقَدِ افتَری عَلَی اللّهِ الکَذِبَ.
کسی که
قرآن را تفسیر به رأی کند، به یقین، به خدا دروغ بسته است. مَن فَسَّرَ القُرآنَ بِرَایهِ فَاَصابَ الحَقَّ، فَقَد اخطَاَ.
کسی که قرآن را تفسیر به رأی کند، حتّی اگر درست بگوید، باز خطا کرده است.
امام صادق (علیهالسلام) نیز میفرماید:
مَن فَسَّرَ القُرآنَ بِرَایهِ، ان اصابَ لَم یؤجَر، و اِن اخطَاَ فَهُوَ ابعَدُ مِنَ السَّماءِ.
کسی که قرآن را تفسیر به رأی کند، اگر تفسیرش درست باشد، اَجری نمیبرد و اگر اشتباه کند، دورترین فرد از آسمان
[
در پیشگاه الهی
]
است.
شماری از احادیث، تاکید دارند که معارف قرآن، فراتر از فهم عامّه مردماند و تنها پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و اهل بیت او (علیهالسّلام) (که مخاطبان اصلی قرآناند) میتوانند به حقایق این کتاب آسمانی برسند. بنا بر این، تنها راه
دین شناسی برای دیگران، مراجعه به
سنت و
عترت است. اینک، نمونهای از این احادیث:
امام باقر (علیهالسلام)، خطاب به
جابر بن جعفی فرموده است:
یا جابِرُ! لَیسَ شی ءٌ ابعَدَ مِن عُقولِ الرِّجالِ مِن تَفسیرِ القُرآنِ؛ انَّ الآیةَ یکونُ اوَّلُها فی شی ءٍ و آخِرُها فی شیءٍ، و هُوَ کَلامٌ مُتَّصِلٌ مُتَصَرِّفٌ عَلی وُجوهٍ.
ای جابر! هیچ چیز، بهاندازه تفسیر قرآن، دور از دسترس اندیشههای مردان نیست. یک آیه، ابتدایش در باره چیزی است و انتهایش در باره چیزی دیگر، و قرآن، گفتار پیوستهای است که به گونههای مختلف، فهمیده میشود.
در
علل الشرائع، به نقل از
ابو زُهَیر بن شَبیب بن اَنَس، از یکی از یاران امام صادق (علیهالسلام) روایت شده است:
در خدمت امام صادق (علیهالسلام) بودم...که یک نفر، در زد. گروهی از یاران امام (علیهالسلام) در حضور ایشان بودند. ایشان به غلام فرمود: «ببین کیست؟».
غلام رفت و برگشت و گفت:
ابو حنیفه است.
فرمود: «بگو وارد شود».
ابو حنیفه، وارد شد و بر امام صادق (علیهالسلام) سلام کرد.
امام (علیهالسلام) پاسخ سلامش را داد و فرمود: «تو فقیه عراق هستی؟».
گفت: آری.
فرمود: «بر چه اساسی برای آنها
فتوا میدهی؟»
گفت: بر اساس
کتاب خدا و سنّت پیامبرش.
فرمود: «ای ابو حنیفه! آیا کتاب خدا را چنان که باید، میشناسی، و آیا
ناسخ و
منسوخ را میشناسی؟»
گفت: آری.
فرمود: «ای ابو حنیفه! مدّعی علم شدی. وای بر تو!
خداوند، این علم را جز نزد
اهل قرآن که قرآن بر آنها نازل شده، قرار نداده است. وای بر تو! این علم، جز در نزد خواصّی از ذریه پیامبر ما محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نیست. خداوند، حتّی یک حرف از کتابش را به تو به
ارث، نداده است» و همچنان برای او حجّت آورد و استدلال کرد، تا آن که فرمود: «ای ابو حنیفه! هر گاه چیزی از تو سؤال شود (یا مسئلهای برای تو پیش آید) که نه در کتاب خداست و نه در حدیث و سنّت، چه میکنی؟»
گفت: خداوند، تو را به سلامت دارد!
قیاس میکنم و در آن، بر اساس نظر خود، عمل مینمایم.
امام (علیهالسلام) فرمود: «ای ابو حنیفه! نخستین کسی که قیاس کرد،
ابلیس مَلعون بود. او در برابر پروردگار ما (تبارک و تعالی) دست به قیاس زد و گفت: «من از او (
آدم) بهترم؛
[
چون
]
مرا از آتش آفریدهای و او را از گِل...»
ابو حنیفه، سکوت کرد.
امام (علیهالسلام) فرمود: «ای ابو حنیفه! کدام یک نجستر است:
بول یا
جنابت؟».
گفت: بول.
فرمود: «پس چرا مردم برای جنابت،
غسل میکنند؛ امّا برای بول، غسل نمیکنند؟»
ابو حنیفه، سکوت کرد.
امام (علیهالسلام) فرمود: «ای ابو حنیفه! کدام یک برتر است:
نماز یا
روزه؟»
گفت: نماز.
فرمود: «پس چرا
حائض باید قضای روزهاش را به جا آورد؛ امّا نمازش قضا ندارد؟».
ابو حنیفه، باز سکوت کرد.
در روایتی از
زید شَحّام آمده است:
قتادة بن دعامه، بر
امام باقر (علیهالسلام) وارد شد. امام (علیهالسلام) فرمود: «ای قتاده! تو فقیه بصریانی؟».
گفت: این طور میگویند.
فرمود: «به من خبر رسیده است که
قرآن را
تفسیر میکنی».
گفت: آری.
فرمود: «به علم، تفسیرش میکنی یا به جهل؟».
گفت: البته به علم.
فرمود: «اگر به علم، تفسیرش میکنی، به راستی عالم هستی. من از تو سؤالی دارم».
قتاده گفت: بپرس.
فرمود: «مرا خبر ده از این سخن خدای (عزّوجلّ) در باره
قوم سبا که: «و میان آنها مسافت را بهاندازه مقرّر داشته بودیم. در این راهها شبها و روزها آسوده خاطر بگردید»
قتاده گفت: یعنی کسی که با توشه
حلال و مرکوب و کرایه حلال از خانهاش به قصد این خانه (
کعبه) خارج شود، در امان است تا آن گاه که به سوی خانوادهاش باز گردد.
امام باقر (علیهالسلام) فرمود: «تو را به خدا
سوگند، ای قتاده! آیا میدانی که گاه ممکن است آدمی با توشه حلال و مرکوب و کرایه حلال، به قصد این خانه، خانهاش را ترک گوید؛ ولی در راه، راهزنان به او حمله کنند و هزینه و توشهاش را بگیرند و نیز ضربه مهلکی به او وارد آید؟»
قتاده گفت: البته، آری.
امام باقر (علیهالسلام) فرمود: «وای بر تو، ای قتاده! اگر
قرآن را از پیش خود تفسیر کردهای، هم خود به هلاکت افتادهای و هم دیگران را به نابودی کشاندهای، و اگر آن را از مردان گرفتهای، باز، هم خود را به هلاکت افکندهای و هم دیگران را. وای بر تو، ای قتاده! مقصود
[
آیه
]
، کسی است که با توشه و مرکوب و کرایهای حلال از خانهاش به قصد این خانه بیرون رود، در حالی که عارف به حقّ ما و دلش شیفته ما باشد، چنان که خدای متعال فرمود: «پس دلهای گروهی از مردمان را هواخواهِ ایشان قرار ده». اگر مقصود، خانه (کعبه) بود، میفرمود: آن
[
و نه آنها
]
. به خدا سوگند که ماییم مقصود از این دعای ابراهیم (علیهالسلام) که: هر کس دوستدار ما باشد، حجّش پذیرفته میشود، و گرنه پذیرفته نمیشود. ای قتاده! هر گاه کسی چنین باشد (دوستدار و عاشق ما باشد)، از
عذاب دوزخ، در
روز قیامت، ایمن خواهد بود».
قتاده گفت: مسلّما. به خدا سوگند که من، این آیه را جز این گونه تفسیر نکردهام.
امام باقر (علیهالسلام) فرمود: «وای بر تو، ای قتاده! قرآن را، در حقیقت، کسی میشناسد که مخاطب آن، واقع شده است».
وجود
تقیید،
تخصیص و
تجوّز در بیشتر ظواهر قرآن، موجب از بین رفتن
ظهور (معنای ظاهر) آنها میگردد. بنا بر این، آنچه از معانی قرآن که ظاهر به نظر میرسد، ظهورِ آن، بَدْوی است و با تامّل، از بین خواهد رفت. در نتیجه، برای فهم آنها، رجوع به خاندان پیامبر خدا، ضروری است.
ادله منکرین با ادلهای نقد میگردد:
دلیل نخست اخباریان، «حرمت
تفسیر به رأی» در
اسلام است. بیتردید، طبق احادیثی که بدانها اشارت رفت، تفسیر به رأی، جایز نیست؛ امّا حرمت تفسیر به رأی، نمیتواند مدّعای آنان را اثبات نماید؛ زیرا:
اوّلاً: حمل کردن لفظ بر معنای واضِح آن، تفسیر نیست؛ چون تفسیر، به معنای تبیین و توضیح معنای غیر واضح است(فسر، مادّهای است که بر بیان چیزی و روشن ساختن آن، دلالت میکند.)
(فسر یعنی: آن مسئله را واضح ساخت و بیان کرد و «فسّر المغطّی»، یعنی: از آن پنهان، پرده بر داشت.)
و به تعبیر
شیخ انصاری، تفسیر، عبارت است از «کشف القناع (پرده بر داشتن)»،
و حمل لفظ بر معنای ظاهر آن، کشف امر مستور نیست.
ثانیا: بر فرض که حمل لفظ بر معنای ظاهرِ آن،
تفسیر نامیده شود، این عمل، تفسیر به رأی نیست؛ زیرا رأی و نظریه در جایی صدق میکند که معنای آیه، روشن نباشد. در این صورت، مفسّر میگوید: «به نظر من، مقصود، این است» ؛ امّا در جایی که معنای لغوی و عرفی آیه روشن است، مفسّر، از خود، رأی و دیدگاهی ندارد تا بر
قرآن، تحمیل کند. او معنای آیه را میگوید، نه رأی خود را (در باره مقصود آیه).
بنابر این، مقصود از حرمت تفسیر به رأی، تحمیل آرای مبتنی بر
حدس و
گمان و
استحسان، بر قرآن است و شامل حمل الفاظ این کتاب آسمانی بر معانی واضح لغوی و عرفی آن نمیشود.
مؤید این مدّعا، احادیثی است که اهل بیت (علیهالسّلام) در آنها روش استخراج احکام اسلام از قرآن را به اصحاب خود، تعلیم دادهاند. نمونه روشن آن، روایت عبد الاعلی است که میگوید:
«قُلتُ لِاَبی عَبدِ اللّهِ (علیهالسلام): عَثَرتُ فَانقَطَعَ ظُفری فَجَعَلتُ عَلی اصبَعی مَرارَةً، فَکَیفَ اصنَعُ بِالوُضوءِ؟
قالَ: یعرَفُ هذا و اشباهُهُ مِن کِتابِ اللّهِ عز و جل: «مَا جَعَلَ عَلَیکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ؛
اِمسَح عَلَیهِ.
به امام صادق (علیهالسلام) گفتم: پایم لغزید و ناخنم شکست و من، مقداری مرهم روی انگشتم گذاشتهام.حال، برای وضو چه کنم؟
فرمود: «حُکم این و امثال آن، از کتاب خداوند (عزّوجلّ) دانسته میشود: «خدا در دین، بر شما سختی قرار نداده است». بر آن
[
انگشتِ مرهم نهاده
]
، مسح کن».
بیشک، فهم معارف قرآن، مراتبی دارد که احاطه به همه مراتب آن، ویژه خاندان پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است؛
امّا این، بدان معنا نیست که معارف قرآن، به طور مطلق، بالاتر از فهم عامّه مردم است و پژوهشگران دینی نباید به متن قرآن، مراجعه کنند؛ زیرا:
اوّلاً
قرآن کریم تصریح میفرماید:
«هَذَا بَیانٌ لِّلنَّاسِ؛
این (قرآن)، روشنگری برای مردم است».
و مردم را به تدبّر در آیات خویش، فرا میخواند:
«کِتَابٌ اَنزَلْنَاهُ اِلَیکَ مُبَارَکٌ لِّیدَّبَّرُواْ ءَایاتِهِ وَ لِیتَذَکَّرَ اُوْلُواْ الْاَلْبَابِ؛
کتابی است خجسته که به سوی تو فرستادیم تا در آیات آن بیندیشند و خردمندان از آن پند گیرند.»
و کسانی را که در آن تدبّر نمیکنند، بدین گونه مورد عتاب قرار میدهد که:
«اَفَلَا یتَدَبَّرُونَ الْقُرْءَانَ اَمْ عَلَی قُلُوبٍ اَقْفَالُهَآ؛
آیا به قرآن نمیاندیشند، یا بر دلهایشان قفلهایی زده شده است؟»
چگونه میتوان سخنی را که برای مردم، قابل فهم نیست، «بیان» نامید و آنان را به تدبّر در آن، دعوت کرد و کسانی را که در آن تدبّر نمیکنند، مورد سرزنش قرار داد؟!
مبهم بودن قرآن، با معجزه بودن آن، سازگار نیست؛ زیرا سخنی میتواند
معجزه باشد و ارتباطِ آورنده آن را با خداوند متعال، اثبات نماید که برای مردمِ اهل آن زبان، قابل فهم باشد. بنا بر این، سخنی که عموم مردم، قادر به درک آن نیستند، معجزه و نشانه
نبوت نیست.
بر پایه احادیث فراوانی که از اهل بیت (علیهالسّلام) رسیدهاند، عرضه
سنّت بر قرآن، یکی از معیارهای تشخیص حدیث صحیح از ناصحیح است. از
پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) روایت شده که میفرماید:
«انَّ عَلی کُلِّ حَقٍّ حَقیقَةً، وَ عَلی کُلِّ صَوابٍ نوراً؛ فَما وافَقَ کِتابَ اللّهِ فَخُذوهُ، وَ ما خالَفَ کِتابَ اللّهِ فَدَعوهُ؛
هر حقّی از حقیقتی برخوردار است، و هر درستی، از نورانیتی. پس آنچه را که موافق کتاب خداست، بگیرید، و آنچه را که مخالف کتاب خداست، رها کنید.»
بدیهی است که معیارْ بودن قرآن برای تشخیص درستی یا نادرستی سنّت (حدیث)، مبتنی بر امکان دستیابی به معانی قرآن و نیز
حجّیت ظواهر آن است و چیزی که خود، مبهم و غیر قابل فهم باشد، نمیتواند میزان شناخت چیزی دیگر شود.
در برخی احادیث، مبهم و غیر قابل فهم بودن قرآن، صریحا نفی شده است. برای مثال، ابو لَبید بَحرانی از
امام باقر (علیهالسلام) روایت کرده است که:
«فَمَن زَعَمَ انَّ کِتابَ اللّهِ مُبهَمٌ، فَقَد هَلَکَ و اهلَکَ؛
هر کس ادّعا کند که کتاب خدا مبهم است، هم خود به هلاکت افتاده، و هم دیگران را به نابودی کشانده است.»
بنا بر این، مقصود از احادیثی که فهم معارف قرآن را به
اهل بیت (علیهالسّلام) منحصر کردهاند، بر فرض صحّت سند، احاطه داشتن اهل بیت (علیهالسّلام) بر همه معارف ظاهری و باطنی آن است، چنان که در بسیاری از احادیث، به این مطلب، تصریح شده است. این احادیث، در واقع، در مقابل کسانی که خود را از اهل بیت (علیهالسّلام) و راه و روش آنان در شناخت معارف قرآن، بینیاز میدانند، صادر شده است.
با توجّه به آنچه گذشت، بطلان ادّعای مبهم بودن الفاظ قرآن (به دلیل وجود
تقیید،
تخصیص و
تجوز در بیشتر آیات آن)، روشن است؛ زیرا:
اوّلاً: وجود تقیید، تخصیص و تجوّز در بیشتر آیات قرآن، ادّعای محض و خلاف واقع است.
ثانیا: همه آنچه در نقد دلیل دوم اخباریان ذکر شد، برای اثبات امکان بهرهگیری مردم (بویژه دانشوران) از معارف قرآن، کافی است.
ثالثا: سنّت نیز مانند
قرآن،
ناسخ و
منسوخ،
خاص و
عام، و
محکم و
متشابه دارد. در حدیثی که
سلیم بن قیس از
امیر مؤمنان (علیهالسلام) نقل کرده، آمده است:
«انَّ امرَ النَّبِی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مِثلُ القُرآنِ ناسِخٌ و مَنسوخٌ و خاصٌّ و عامٌّ و مُحکَمٌ و مُتَشابِهٌ، قَد کانَ یکونُ مِن رَسولِ اللّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) الکَلامُ لَهُ وَجهانِ: کَلامٌ عامٌّ، و کَلامٌ خاصٌّ مِثلُ القُرآنِ؛
سخنان پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نیز همانند قرآن، ناسخ و منسوخ، خاص و عام، و محکم و متشابه دارد. گاهی سخن پیامبر خدا دو گونه بود: عام و خاص، مثل قرآن.»
بنابر این، اگر استدلال سوم اخباریان درست باشد، باید گفت که سنّت نیز نمیتواند از قرآن، ابهام زدایی نماید؛ بلکه باید مانند محدّث اِسترآبادی معتقد شد که احادیث نبوی، مانند آیات قرآن، رمزگونهاند و کلید این رمز، حدیث اهل بیت (علیهالسّلام) است.
باری، خلاصه کلام در پاسخ به دلیل سوم اخباریان، این است که وجود تخصیص، تقیید، نَسخ و امثال اینها در قرآن و سنّت، موجب عدم انعقاد ظهور در الفاظ و یا عدم استمرار آن نیست؛ بلکه سبب لزوم فحص در موارد احتمال وجود مخصِّص و مبین است.
سایت حدیث نت، برگرفته از مقاله «فهم قرآن از طریق سنت»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۱۰/۱۵.