• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

گفت‌وگوی امام سجاد با ماهی حامل حضرت یونس

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



کلیدواژه: امام سجاد، ولایت، ماهی، حضرت یونس (علیه‌السّلام)، اهل‌بیت.

پرسش: آیا در احادیث آمده است که امام سجاد (علیه‌السّلام) با ماهی حامل حضرت یونس (علیه‌السّلام) صحبت کرده بود، و آیا این روایت از نظر سندی صحیح است؟

پاسخ: در برخی منابع، روایتی در این زمینه نقل شده است که یا فاقد سند بوده و یا دارای سند معتبری نیست. همچنین؛ چون گزارش موجود در آن نشانگر نوعی نافرمانی شدید یونس پیامبر (علیه‌السّلام) از فرمان صریح پروردگار بوده و زندانی‌شدن حضرتشان را با وضعیت دوزخیان مقایسه می‌کند، ظاهر آن نیز از لحاظ محتوا نمی‌تواند قابل پذیرش باشد. با ذکر این نکات تنها به نقل این گزارش می‌پردازیم:
محمّد بن ثابت می‌گوید در مجلس امام چهارم نشسته بودیم که عبدالله بن عمر گفت: ‌ای علی بن حسین به من خبر رسیده که شما ادعا کردید که ولایت پدرتان به یونس بن متی پیشنهاد شد و او نپذیرفت و به همین دلیل در شکم ماهی زندانی شد؟! امام (علیه‌السّلام) فرمود: ‌ای عبداللَّه بن عمر چرا آن‌را انکار می‌کنی؟ گفت من آن‌را نمی‌پذیرم! فرمود: می‌خواهی درستی آن‌را بدانی؟ گفت: آری. فرمود: بنشین. و غلام خود را خواست و فرمود دو سربند برای ما بیاور، و به من فرمود چشمان عبداللَّه را با یکی از آنها ببند و چشمان خود را با دیگری. ما هم چشمان خود را بستیم و او سخنی گفت. سپس فرمود: چشم خود را باز کنید و ما باز کردیم و خود را روی بساطی دیدیم و در کنار دریا بودیم. آن‌حضرت (علیه‌السّلام) سخنی گفت و ماهیان دریا پاسخ او را دادند. در میانشان ماهی بزرگی پدیدار شد. امام (علیه‌السّلام) به آن ماهی فرمود نامت چیست؟ گفت: نام من «نون» است. امام (علیه‌السّلام) فرمود چرا یونس (علیه‌السّلام) در شکمت زندانی شد؟ گفت؛ چون ولایت پدر شما علی بن ابی طالب (علیه‌السّلام) به او پیشنهاد شد، اما یونس (علیه‌السّلام) نپذیرفت و در شکم من زندانی شد و وقتی به آن اعتراف کرد و پذیرا شد، به من دستور دادند که او را بیرون بیندازم. همچنان هر که منکر ولایت شما خاندان شود، در آتش دوزخ همیشه باقی خواهد ماند. امام (علیه‌السّلام) به عبداللَّه فرمود شنیدی و دیدی؟ گفت آری. سپس فرمود: چشمانتان را ببندید. ما هم چشم‌هایمان را بستیم و او سخنی گفت و سپس فرمود بازشان کنید و باز کردیم. ناگاه روی بساط در مجلس آن‌حضرت (علیه‌السّلام) بودیم. عبداللَّه خداحافظی کرد و رفت. من به امام (علیه‌السّلام) گفتم: امروز من [اتفاق] عجیبی دیدم و به آن اقرار می‌کنم. آیا به نظر شما عبداللَّه بن عمر هم آنچه را من باور کردم، باور می‌کند؟ امام (علیه‌السّلام) به من فرمود: دوست داری این را بدانی؟ گفتم آری، فرمود: برخیز و به دنبال او برو و با او همگام باش و بشنو که به تو چه می‌گوید؟ من هم به دنبال عبدالله رفتم و با او همگام شدم. عبدالله به من گفت: اگر تو جادوی فرزندان عبدالمطلب را می‌دانستی، این رخداد برایت چیز مهمی نبود. اینان مردمی‌ هستند که از یکدیگر جادو را به ارث می‌برند. در این هنگام دانستم که امام (علیه‌السّلام) جز حق چیزی نمی‌گوید.

فهرست مندرجات

۱ - پانویس
۲ - منبع


۱. طبری، محمد بن جریر، نوادر المعجزات فی مناقب الائمة الهداة، ص۲۵۸-۲۶۱، محقق، مصحح، اسدی، باسم محمد، قم، دلیل ما، چاپ اول، ۱۴۲۷ق.    
۲. ر.ک:سایت اسلام کوئست، مقاله «بررسی علت حبس یونس در شکم ماهی».    
۳. ر.ک:سایت اسلام کوئست، مقاله «دوستی کبوتر صحرایی با ائمه اطهار».    
۴. ر.ک:سایت ویکی پرسش، مقاله «بررسی روایات مربوط به اقرار میوه‌های شیرین به ولایت ائمه».    



پایگاه اسلام کوئست، برگرفته از مقاله «گفت‌وگوی امام سجاد با ماهی حامل حضرت یونس»، تاریخ بازیابی۱۴۰۱/۳/۴.    






جعبه ابزار