ادله نفی شبهه تحریف قرآن
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: تحریف، تحریف قرآن،
قرآن.
پرسش: ادلّه و شواهد نفى شُبهه تحريف قرآن چیست؟
براى نفى شبهه تحريف مى توان از دلايل و مؤيّدات: عقلى، قرآنى، روايى، تاريخى و تجربى بهره جست. البته مقتضاى اين ادله متفاوت است، بدين معنا كه برخى از آنها كم شدن يک
سوره يا يک
آیه را نفى مىكنند و برخى کم شدن يك کلمه و حتّى يک حرف را شامل مىشوند.
براى اثبات تحريف ناپذيرى قرآن كريم، دست كم به سه آيه حفظ، نفى باطل و رصد الهى مى توان تمسّك جست:
برای اثبات تحریف ناپذیری قرآن کریم، دست کم به سه
آیه حفظ،
نفی باطل و
رصد الهی میتوان تمسّک جست:
صریحترین آیهای که بر نفی هر گونه تحریف در قرآن دلالت دارد، آیه حفظ است.
خداوند در این آیه اعلام کرده است که ما قرآن را فرو فرستادهایم و خود از آن محافظت خواهیم کرد:
«اِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ اِنَّا لَهُ لَحَفِظُونَ؛
ما ذکر را فرو فرستادیم، و ما نگهدار آنیم.»
نکات مورد توجه در این آیه برای اثبات مدعا بدین شرحاند:
مقصود از «ذِکر» در این آیه، قرآن است؛
زیرا در شماری دیگر از آیات بر این کتاب آسمانی ذکر اطلاق شده است؛ اما این احتمال که مقصود از ذکر،
پیامبر (صلیاللَّهعلیهوآله) باشد
علاوه بر این که با مفهوم
تنزیل، هماهنگ نیست، با سیاق آیات نیز ناسازگار است؛ زیرا در آیات قبل از آیه حفظ چنین آمده است:
«وَ قَالُواْ یَاَیُّهَا الَّذِی نُزِّلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ اِنَّکَ لَمَجْنُونٌ؛
و گفتند: ای کسی که قرآن بر او نازل شده! همانا تو دیوانهای.»
با توجه به این سیاق، «الف و لام» در کلمه «الذِّکْر» در آیه حفظ، «الف و لام» عهد است؛ یعنی از همان ذکر (قرآن) محافظت میکنیم.
در این آیه، با استفاده از
ادات تأکید، بر صیانت از قرآن تأکید شده است.
ادوات تأکید در این آیه عبارتاند از:
- «انَّ» که در این آیه دو بار به کار رفته است.
- کاربست ضمیر فصل «نَحْنُ» در فقره نخست آیه: (اِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ).
- «لام» در (لَحَافِظُونَ).
- مقدم شدن کلمه «لَهُ» بر واژه «لَحَافِظُونَ» در فقره دوم: (اِنَّا لَهُ لَحَفِظُونَ)، در حالی که بر اساس نقش مفعولی باید پس از آن قرار میگرفت. چنین تقدیمی خود حکایت از نوعی اختصاص و تأکید دارد.
در این آیه، به جای ساختار مفرد از ساختار جمع استفاده شده است که بر اراده حتمی و همراه با قدرت در تحقق وعده حفظ و صیانت قرآن دلالت دارد.
به گفته
زمخشری آنجا که مقام قدرت و عظمت و نشان دادن هیمنه
خداوند است، از ضمایر جمع استفاده شده است؛
گویا خداوند میخواهد اعلام کند که از تمام قدرت و لشکریان خود برای تحقق خواستهاش (حفظ و صیانت قرآن) بهره میجوید.
میان دو بخش آیه، رابطهای منطقی و گسست ناپذیر برقرار است: در فقره نخست، بر نزول قرآن از سوی خداوند تأکید شده است که آن را باید نوعی مقدّمه چینی و اقامه برهان برای فقره دوم دانست که در آن، مدعا یعنی حفظ قرآن توسط خداوند ذکر شده است. گویا چنین گفته شده است: ما قرآن را حفظ میکنیم؛ زیرا قرآن از مبدأ
علم،
حکمت و
قدرت الهی نازل شده است. خداوند با احاطه علمی خود، از هر گونه تلاش برای دخل و تصرّف و مقابله با قرآن، آگاه است و به سبب حکمت خود، مصلحت را در حفظ و صیانت قرآن میداند و با قدرت بیانتهای خویش، همه کوششها را برای رویارویی با قرآن، بی اثر میسازد.
در این آیه به صورت مطلق بر حفظ، تأکید شده است. به عبارت روشنتر در فقره (اِنَّا لَهُ لَحَفِظُونَ) حفظ قرآن به صورت و حالتی خاص، مقید نشده است؛ یعنی مثلاً گفته نشده که خداوند، قرآن را از تحریف از نوع کاستی یا فزونی و هم آورد طلبی یا راهیافت تناقض در پی ظهور دستاوردهای علمی حفظ میکند، بلکه این امر به صورت مطلق آمده است. مفهوم چنین سعهای در تعبیر، شمول و فراگیری نسبت به همه حالات است. نتیجه آنکه به استناد این آیه خداوند قرآن را از هرگونه گزند و آسیبی که رخ داده یا ممکن است در آینده رخ دهد، مراقبت خواهد کرد.
هرچند آیه حفظ، آشکارا بر تحریف ناپذیری قرآن دلالت دارد، لیکن شبهههایی در باره آن مطرح است که صاحب نظران
علوم قرآنی به آنها پاسخ دادهاند،
مانند این شبهه که: مراد از «ذکر» در آیه حفظ، قرآن کریم است؛ اما مراد از «حفظ» روشن نیست (و حفظ شدن قرآن در برابر همه انواع تحریف را شامل نمیشود) و میتوان گفت که با تحقّق نوعی از تحریف نیز حفظ، صادق است و جمع این دو با یکدیگر ممکن است و حتی میتوان مدعی شد که این نوع از تحریف خود موجب حفظ قرآن شده است.
مراد از «حفظ» در آیه، روشن است؛ زیرا این کلمه به صورت مطلق آمده است، نه مبهم، و بدین رو، حفظ از هر گونه تحریفی را در هر روزگاری شامل میشود.
استثنا کردن نوعی از تحریف در این جا به معنای
تقیید مطلق است که دلیل معتبر میطلبد و در مسئله مورد نظر ما، چنین دلیلی در دست نیست و به عکس، ادلّه متعددی (که مهمترین آنها در این مقاله آمدهاند)، خلاف آن را ثابت میکنند.
تحریفی که مورد نظر طرح کننده شبهه است و به ادّعای او، «خود، موجب حفظ قرآن گردیده» از دو حال بیرون نیست: یا این که معنایی از قرآن را کاسته که در این صورت، بیشک حفظ، تحقق نیافته است، که این، خلاف فرض اوست؛ و یا این که هیچ معنایی را از میان نبرده که در این صورت، انگیزهای برای چنین تحریفی نمیتوان یافت و پیشتر اشاره شد که محرِّف، به عمد و با غرضِ پنهان ساختن مقصود متکلّم و جایگزین کردن مقصود خود، دست به تغییر میزند. این نوع از تحریف که به تغییر در مقاصد و معانی قرآن نمیانجامد، اساساً در کانون توجه اهل تحریف نبوده است و چنانچه تغییر ناچیزی نیز رخ داده باشد، با اصول محوری قرآن منافات ندارد، هر چند دلیل معتبر بر نفی آن، قائم است.
احتمال تحریف از نوع کاستی در برخی آیات قرآن، نه تنها حُجّیت آیات را متزلزل میکند که اصل استناد آنها به خداوند را نیز با مشکل مواجه میسازد؛ زیرا هنگامی میتوان استناد آنها را به خداوند به جزم پذیرفت که معجزه بودن قرآن را دریافت و
اعجاز قرآن زمانی ثابت میگردد که همه آیات آن موجود باشند تا ارزیابی شوند و عدم اختلاف آنها با یکدیگر معلوم گردد.
تحدّی قرآن در انسجام و هماهنگی سراسر آیات و سور، از بارزترین تحدّیهای قرآنی است: «وَلَوْ کَانَ مِنْ عِندِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُواْ فِیهِ اخْتِلَفًا کَثِیرًا؛
اگر از سوی غیر خدا بود، در آن اختلافهای زیادی مییافتند.» و با فقدان برخی آیات، نمیتوان به جزم به انسجام و هماهنگی و عدم اختلاف علم حاصل کرد و آنگاه وحیانی بودن این کتاب با تردید مواجه میشود.
از جمله آیاتی که به روشنی از عدم راهیافت هر گونه دخل و تصرفی در قرآن حکایت دارد، آیه نفی باطل است:
«وَ اِنَّهُ لَکِتَبٌ عَزِیزٌ• لَّا یَاْتِیهِ الْبَطِلُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لَا مِنْ خَلْفِهِ تَنزِیلٌ مِّنْ حَکِیمٍ حَمِیدٍ؛
آن کتاب ارجمند است. از پیش و پسِ آن باطل به آن راه نمییابد. فرستاده شدهای از سوی حکیم حمید.»
توضیح چگونگی دلالت این آیه بر مدعا بدین شرح است:
یک. این آیه، به استناد سیاق آیات پیش از آن، که ناظر به تلاش کافران برای مقابله با قرآن است، بر عدم راهیافت باطل در آن دلالت دارد.
آیه نفی باطل، هماهنگ با چنین سیاقی، بر استواری
قرآن و عدم امکان راهیافت باطل در آن تأکید دارد. نفی راهیافت باطل در قرآن با توجه به سعه معنایی باطل، همه انواع کارکردهای بر مدار باطل را نفی میکند و تناقض قرآن با دستاوردهای علمی و راهیافت انواع تحریف در آن، از جمله مصادیق باطلاند.
از آن جا که این آیه در مقام اِخبار است و تخلّف
اخبار الهی محال است، پس باید به عدم امکان راهیافت هر گونه دخل و تصرف در قرآن اذعان داشت.
دو. بخش نخست، یعنی (مِن بَیْنِ یَدَیْهِ) که بر چیزهای حاضر اطلاق میشود، به عصر رسالت و دوره نزول قرآن ناظر است و بخش دوم آن یعنی فقره (وَ لَا مِنْ خَلْفِهِ) به دوران پس از نزول اشاره دارد که از زمان رحلت پیامبر اکرم (صلیاللَّهعلیهوآله) تا
قیامت را در بر میگیرد.
سه. در آیه نفی باطل، از دو
برهان لمی و
اِنّی برای نفی تحریف استفاده شده است، به این صورت که در فقره پایانی آیه قبل، از قرآن با عنوان «
کتاب عزیز» یاد شده است: (وَ اِنَّهُ لَکِتَبٌ عَزِیزٌ). عزیز، از ریشه «الارض العَزاز (زمین نفوذناپذیر)»، به معنای استواری و نفوذناپذیری است و معنای
آیه آن است که قرآن به سبب ویژگی استواری درونی و نفوذناپذیر بودن، هیچ باطلی را به خود راه نمیدهد. این برهان از نوع برهان «انّ» است که در پایان آیه ۴۱ از
سوره فصلت و به عنوان برهانی پیش از ذکر مدّعا منعکس شده است. از سویی دیگر، در پایان آیه، قرآن، کتابی «فرو فرستاده شده از سوی خداوند
حکیم و
حمید» معرفی شده است: (تَنزِیلٌ مِّنْ حَکِیمٍ حَمِیدٍ). چنین بیانی، ناظر به برهان «لِم» است؛ یعنی از آن جا که منشأ نزول قرآن، خداوند حکیم و حمید است، هیچگونه باطل در قرآن راه نمییابد؛ زیرا اگر خداوند اجازه ورود باطل را به قرآن بدهد، مخالف حکمت اوست که قرآن را کتاب هدایت و ناسخ همه کتب آسمانی پیشین معرفی کرده است، چنانکه دادن اجازه ورود باطل به قرآن، به معنای پذیرش مَشوب بودن قرآن است که این امر با پیراسته و حمید بودن خداوند، ناسازگار است.
آیات ۲۶ - ۲۸
سوره جن بیان میکنند که خداوند، عالم به
غیب است و هیچ کس را از آن آگاه نمیکند، مگر پیامبری که از او خشنود است و خداوند بر پیامبران خویش نگاهبانانی گمارده است تا آنان پیامهای او را ابلاغ کنند و
خدا به آنچه نزد آنان است احاطه کامل دارد و همه چیز را به عدد، شماره کرده است:
«عَالِمُ الْغَیْبِ فَلَا یُظْهِرُ عَلَی غَیْبِهِ اَحَدًا• اِلَّا مَنِ ارْتَضَی مِن رَّسُولٍ فَاِنَّهُ یَسْلُکُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا• لِّیَعْلَمَ اَن قَدْ اَبْلَغُواْ رِسَلَتِ رَبِّهِمْ وَ اَحَاطَ بِمَا لَدَیْهِمْ وَ اَحْصَی کُلَّ شَیْ ءٍ عَدَدَا؛
غیب دانی که کسی را بر غیبش مطلع نمیکند، مگر پیامبری را که به او رضایت دهد، و در پیش و پس او نگهبانی میگمارد. تا بداند که آنان رسالتهای پروردگارشان را ابلاغ میکنند، و خدا به آنچه نزد آنهاست، احاطه دارد و همه چیز را به عدد شماره کرده است.»
بنا بر این آیات، فرشتگانِ نگاهبان،
پیامبر و
رسالت او را در میان گرفته و مراقباند تا مبادا چیزی از درونْ کم یا از بیرونْ افزون شود. بدینسان،
قرآن از مرحله تلقّی تا ابلاغ به همه مردم در همه اعصار، تحت نظارت و مراقبت الهی است و احتمال راهیافت تحریف به آن، مستلزم آن است که این مراقبت به صورت ناقص انجام گرفته یا بیرون از
علم الهی تحقق یافته باشد و این فرض در مورد خدا
محال است.
ممکن است فرض شود که
وحی الهی به صورت کامل به دست پیامبر (صلیاللَّهعلیهوآله) رسیده و او نیز بی کم و کاست، آن را به مردم رسانیده، ولی این وحی (قرآن)، پس از آن حضرت، دچار تحریف شده است؛ لیکناندکی درنگ در ظهور سیاقی و متفاهم عرفی آیه حفظ، به روشنی این معنا را نمایان میسازد که آیه در مقام تقریر تمام بودن حجّت الهی و خلل ناپذیر بودن مبادی تکالیف بر مکلّفانی است که مخاطب پیامبر (صلیاللَّهعلیهوآله) و وحیاند. وانگهی این شبهه مبتنی است بر این که مراد از ابلاغ رسالتهای خدا در آیه «لِّیَعْلَمَ اَن قَدْ اَبْلَغُواْ رِسَلَتِ رَبِّهِمْ»
فقط ابلاغ به مخاطبان
عصر نزول باشد، در حالی که قرآن، کتابی جهانی و جاودان است و مخاطبان آن، اعم از
مسلمانان عصر نزولاند و همه مردم را تا
قیامت در بر میگیرد. بدینسان، اگر حتی پس از پیامبر (صلیاللَّهعلیهوآله) نیز تحریفی به قرآن راه یافته باشد، بدین معناست که مراقبت الهی به صورت کامل انجام نپذیرفته است؛ زیرا پیامهای خداوند به طور کامل به دست مردم عصرهای بعد نرسیده است.
گروههای مختلفی از احادیث پیامبر (صلیاللَّهعلیهوآله) و
اهل بیت (علیهمالسّلام) بهطور مستقل یا به صورت انضمامی، دلالت روشنی بر مصونیت قرآن از تحریف دارند، از جمله:
پارهای از روایات، قرآن را بهعنوان معیار بازشناخت روایات ناسره از سره معرفی کردهاند. این روایات که به «
روایات عرض اخبار بر قرآن» موسوماند، بهگونه التزامی گواهی میدهند که هیچ تحریفی به قرآن راه نیافته است. روایات یادشده، دو دستهاند:
الف - روایاتی که به طور مطلق بر عرضه احادیث بر قرآن تأکید دارند؛
ب - روایاتی که ناظر به احادیث متعارضاند و موافقت با قرآن را وجه ترجیح دانستهاند. این دست از روایات، به صورت گسترده در
جوامع حدیثی شیعه و به صورت محدود در
جوامع حدیثی اهل سنّت آمدهاند. بهعنوان نمونه
امام صادق (علیهالسّلام) به نقل از پیامبر (صلیاللَّهعلیهوآله) فرموده است:
«فَما وافَقَ کِتابَ اللَّهِ فَخُذوهُ و ما خَالَفَ کِتابَ اللَّهِ فَدَعوهُ.
هر چه موافق قرآن است، بِدان عمل کنید و هر آنچه را مخالف آن است، رها سازید.»
پیش فرض ضرورت عرضه احادیث بر قرآن، این است که قرآن بهعنوان معیار تمییز روایات سره از ناسره، خود، از هر گونه آسیب، جعل و دستبرد، مصون و پیراسته باشد. به عبارت دیگر، میزان بازشناخت روایات سره، قرآن است و در صورتی که تحریفی به قرآن راه یافته باشد، نمیتوان
یقین کرد که خود از ناسره پاک است و ارجاع احادیث به معیاری که سلامت خود آن معلوم نیست، معنا ندارد. همینطور اگر مصون از کاستی و دستبرد نبود، به طور مطلق نمیتوانست سنجهای برای احادیث مشکوک باشد؛ زیرا با عنایت به گستردگی حجم احادیث و مضبوط نبودن موارد و گونههای مقتضی تردید در روایات، هرگونه کاستی در قرآن میتواند به اطلاق مورد اشاره در سنجه بودن قرآن برای احادیث آسیب برساند. بنا بر این، دلالت روشن این دسته احادیث، جای تشکیک ندارد.
بنا بر روایاتی معتبر،
مسلمانان هنگام پیش آمدن فتنهها باید به قرآن رجوع کنند. این روایات، هیچ قیدی ندارند و مسلمانان را به صورت عام و مطلق، مامور به رجوع به قرآن میکنند، مانند روایت پیامبر (صلیاللَّهعلیهوآله) که میفرماید:
«اذَا التَبَسَت عَلَیکُمُ الفِتَنُ کَقِطَعِ اللَّیلِ المُظلِمِ فَعَلَیکُم بِالقُرآنِ؛
هر گاه فتنهها همچون پارههای شب تار، شما را فرا گرفت، به قرآن روی آورید.»
همچنین:
«القُرآنُ هُدیً مِنَ الضَّلالَةِ، وتِبیانٌ مِنَ العَمی، وَ... و ما عَدَلَ احَدٌ عَنِ القُرآنِ الّا الَی النّارِ؛
قرآن، راه نماییای است در گمراهی، و بیناییای در کوری، و... هیچ کس از قرآن منحرف نمیشود، مگر آن که به سوی
دوزخ، ره سپار میگردد.»
اینگونه روایات را میتوان از دلایل رواییِ
تحریف ناپذیری قرآن دانست؛ زیرا اگر امکان تحریف قرآن فراهم باشد و قرآن، خود، دستخوش
فتنه گردد، نمیتوان آن را به طور مطلق و بدون قید، پناهگاه مسلمانان در تمام فتنهها دانست.
این حدیث، در ردّ ادعای تحریف قرآن، بسیار کارآمد است. با این حدیث، در سه جهت، استدلال میشود: نخست، این که در روایات معتبر و متعدّدی از این حدیث آمده است: «انّی مُخلِّفٌ فیکُمُ الثَّقلَینِ: کتابَ اللَّه و عِترَتی...؛
من به جا گذارنده دو چیز گرانقدر در میان شما هستم». در باره حدیث ثقلین و روایات مختلف آن» تعبیر «مُخَلِّفٌ فیکُم» دلالت بر این معنا دارد که پیامبر (صلیاللَّهعلیهوآله) از میان مردم میرود، ولی دو چیز را به جای خود در میان امّت بر جای میگذارد که یکی از آن دو کتاب اللَّه است، نه بخشی از کتاب اللَّه.
جمله اسمیه هم مفید ثبات و دوام است. افزون بر این، عبارات ذیلِ همین روایات (
روایت ثقلین)، به روشنی نشان از استمرار این پیشبینی و وعده ضمنی پیامبر خدا (صلیاللَّهعلیهوآله) تا
روز قیامت دارد. دوم، این که در این حدیث، بر لزوم تمسّک به قرآن در همه زمانها تصریح و تأکید شده و باور به تحریف، عملاً این تمسّک را منتفی میسازد. سوم، این که قول به تحریف،
حجیت و
اعتبار ظواهر قرآن و در نتیجه تمسّک به آن را نفی میکند. افتادگی یا تبدیل بخشهایی از یک متن، بیگمان، فهم استوار آن متن و در نتیجه حجّیت آن و قابلیت آن را برای احتجاج، ناممکن میسازد؛ زیرا چه بسا در موارد نیاز به تمسّک به قرآن، حجّت، در همان بخشِ افتاده یا تبدیل شده باشد، و یا این بخش، قرینهای برای فهم بخشهای موجود، بوده باشد.
بنا بر روایات پر شمار،
اهل بیت (علیهمالسّلام) به مناسبتهای گوناگون، همواره به قرآن موجود، استناد و تمسک میجستهاند، حتی به آیاتی که مدّعیان تحریف، تحریف آنها را ادعا کردهاند، مانند آیه (اَطِیعُواْ اللَّهَ وَاَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَاُوْلِی الْاَمْرِ مِنکُمْ؛ از خدا و فرستاده خدا و صاحبان او فرمان برید) که روایات اهل بیت (علیهمالسّلام) (اُوْلِی الْاَمْرِ) را به امامان دوازده گانه اهل بیت (علیهمالسّلام) تفسیر کردهاند.
بنا بر روایاتی بسیار، امامان اهل بیت (علیهمالسّلام) مسلمانان را همواره به تمسّک،
تلاوت، و
ختم قرآن موجود، ترغیب میکردند و یا با اشاره به همین مصحف شریف، به آثار و فواید تکوینی و معنوی ختم قرآن توجّه میدادند.
شیخ طوسی در آغاز تفسیر ارزشمند خویش،
التبیان فی تفسیر القرآن، با بیان این دلیل و برخی ادلّه دیگر، این دست روایات را «
متناصره» خوانده و بیان کرده است که بحث در باره تحریف، چنان ضعیف است که شایسته پاسخ نیست.
روایات مختلفی که برخی از آنها یاد شد، با قطعیت تمام، راه را بر هرگونه
تحریف میبندند و گواهی میدهند که قرآن موجود، همان کتابی است که بر پیامبر (صلیاللَّهعلیهوآله) نازل شد. عالمان شیعه، از این روایات در دو جهت، سود میبرند: نخست، اثبات سلامت قرآن از تحریف و دوم، ردّ روایاتی که ظاهر آنها موهم تحریف است؛ زیرا هنگام
تعارض روایات، آن دسته که به لحاظ سند یا معنا ضعیف است، ساقط میگردد و در اینجا مصداق روایات ضعیف، روایات دسته دوم است که موهم تحریف قرآناند.
علاوه بر این، تنافی آنها با قرآن، مطابق نصوص، این روایات را از اعتبار، ساقط میگرداند.
از ضروریات تاریخ است که چهارده
قرن پیش
حضرت محمد (صلیاللَّهعلیهوآله) مبعوث شد و مردمانی از
عرب و غیر عرب به وی
ایمان آوردند. او کتابی آورد و آن را قرآن نامید و آن را به خدای سبحان نسبت داد و این قرآن معارف و کلیاتی از
شریعت را در خود داشت که پیامبر (صلیاللَّهعلیهوآله) مردم را به آن فراخواند؛ همچنین از مسلّمات تاریخ است که آن جناب با همین
قرآن تحدی کرد و آن را
معجزه نبوت خود خواند و نیز هیچ سخنی نیست در این که قرآن موجود همان قرآن است که او بر مردم معاصر خویش قرائت کرد. چنین نبود که این کتاب از میان برود و کتابی دیگر نظیر آن یا غیر آن را کسانی دیگر باز نویسند و به آن جناب نسبت دهند. این حقیقت را همه، حتی مخالفان پذیرفتهاند. تنها مسئلهای که برخی احتمال دادهاند این است که جمله یا آیهای از آن کاسته شده یا جا به جایی رخ داده یا تغییری در کلمات یا اعراب آن رخ داده باشد؛ اما اصل کتاب الهی، به همان وضع و اسلوبی که در زمان رسول خدا (صلیاللَّهعلیهوآله) بوده، باقی است.
اکنون برخی شواهد تاریخی تحریف ناپذیری قرآن را به اختصار مرور کنیم:
از شواهد متقن تاریخی بر میآید که عرب معاصر ظهور اسلام، از حافظه توانمندی برخوردار بوده و توانایی آن را داشته است که قصیدههای بلند و دیوان شعر شاعران خود را به سینه بسپارد. پس از
بعثت پیامبر اکرم، علاقه عرب به شعر و سخن فصیح، بلیغ و زیبا و نیز تشویق و دستور پیامبر (صلیاللَّهعلیهوآله) موجب شد تا به
حفظ قرآن (که هم به لحاظ محتوا و هم قالبِ ظاهر، آنان را به شدّت، مجذوب کرده بود) با شور و عشق، همّت بگمارند. بدینسان مسلمانان در آغاز، به فرمان پیامبر برای صیانت قرآن، از حافظه خویش کمک گرفتند. اما پیامبر بدین کار بسنده نکرد و افرادی را نیز که نوشتن میدانستند و «کاتبان وحی» خوانده میشوند، مامور نگارش قرآن کرد. بدین رو، اهتمام فوق العاده پیامبر اکرم و مسلمانان به کتابت، حفظ و قرائت قرآن را میتوان از روشنترین نشانههای سلامت قرآن از تحریف دانست.
پیامبر اکرم (صلیاللَّهعلیهوآله) پس از دریافت
وحی، بدون فوت وقت، کاتبان را فرا میخواند و آیات نازل شده، به دست آنان نگاشته میشدند. از این رو، میتوان به
یقین مدّعی شد که قرآن کریم در پایان عصر پیامبر، مجموعهای مدوّن و مکتوب به همان شکل فعلی) بوده است، نه پراکنده و شفاهی.
پس از رواج کتابت، کار حفظ قرآن نیز همچنان ادامه یافت و آن حضرت افزون بر تشویق مسلمانان به کتابت قرآن، آنان را به حفظ نیز ترغیب میکرد و خود به
تفسیر و تبیین آیات میپرداخت. صاحبنظرانی که در زمینه
تاریخ قرآن به تحقیق پرداختهاند، اذعان دارند که
حفظ قرآن در میان مسلمانان رواج بسیاری داشته است. جاذبه درونی قرآن و تشویق پیامبر اکرم (صلیاللَّهعلیهوآله) به امر حفظ، از مهمترین عوامل اهتمام مسلمانان به حفظ شمرده شدهاند.
از جمله شواهد کثرت حافظان قرآن در میان مسلمانان، شهادت جمع کثیری از آنان در
جنگ ردّه در دوران خلیفه اوّل است.
برخی شمار آنان را تا هفتصد تن نقل کردهاند و حتی علت روی آوردن به تدوین قرآن را کشته شدن چنین شماری از حافظان قرآن دانستهاند.
خلیفه دوم مدّعی بود که
آیه رجم، در دوران پیامبر (صلیاللَّهعلیهوآله) بهعنوان آیهای از قرآن تلاوت میشده و او بر افزودن آن به قرآن اصرار داشت. بر اساس روایتی، عمر اعلام کرد که اگر نگران ملامت مردم نبود، آیه رجم را به قرآن میافزود.
مکتوب و عمومی بودن قرآن به گونهای که خلیفهای همچون عمر با همه انگیزه و اصرارش، در مقابل نظارت عمومی، حتّی از افزودن یک
آیه بر قرآن نیز خود را درمانده میبیند، نشان دهنده فضای فرهنگی فراگیر در سرزمین وحی است؛ فضایی که اساساً امکان هرگونه کاهش یا افزایش را در باره قرآن، منتفی میسازد.
همچنین زمانی که عثمان به کتابت قرآن و هماهنگ کردن مصاحف پرداخت، شماری از طرفداران حکومت کوشیدند «واو» اوّل در «وَ الَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لَا یُنفِقُونَهَا فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ اَلِیمٍ؛
آنان که
طلا و
نقره را میاندوزند و آن را در راه خدا
انفاق نمینمایند، به عذابی دردناک بشارتشان ده»
را حذف کنند. با این کار، آنان میخواستند این فقره آیه، وصف
اَحبار و
رُهبانی باشد که در فقره پیش، از آنان یاد شده است، نه
جملهای مستأنفه که در مقام نکوهش انباشتن طلا و نقره از همه، اعم از
کافر و
مسلمان است و در نتیجه با حذف «واو»،
آیه در خصوص انباشتن ثروت توسط حاکمان اسلامی و وعده
عذاب الهی بر ایشان ساکت باشد. اما صحابی بزرگ پیامبر (صلیاللَّهعلیهوآله)،
ابی بن کعب به شدت مخالفت کرد و با مخالفت او نتوانستند واو را حذف کنند.
روشن است که ابیّ بن کعب، تنها در سایه عمومی بودن نصوص قرآن و با حمایت افکار عمومی مسلمانان میتوانست مانع از این اقدام خلیفه مقتدر شود.
تواتر نقل قرآن، از مهمترین ادلّه سلامت قرآن از تحریف و بدین معناست که در همه عصرها و نسلها، طبقات انبوهی از مسلمانان، صدور قرآن موجود را از پیامبر (صلیاللَّهعلیهوآله) که در
عصمت ایشان تردیدی نیست، نقل کردهاند.
مصحف موجود، با سورهها، آیهها، کلمهها و حروفش، به
تواتر به دست ما رسیده است؛ تواتری که احتمال اشتباه در آن نمیرود. در پایان عصر پیامبر (صلیاللَّهعلیهوآله)، هم کسانی بسیار قرآن را در حفظ داشتند و هم این کتاب آسمانی در صحیفههای بیشماری ثبت و ضبط شده بود. قرآن به گونهای میان مسلمانان رواج یافت که اشتباه در ادای یک حرف یا حرکت را درمییافتند. قرآن، کتابی نبود که مسلمانان تنها هر از چندگاهی بدان رجوع کنند. آنان همواره و پیوسته بدین کتاب مینگریستند، سورههایش را هنگام
نماز،
قرائت و به مناسبتهای مختلفی همه آیات الهی را ختم میکردند، در کارهای زندگی خویش بدان تمسّک میجستند. پیامبر (صلیاللَّهعلیهوآله) به آنچه مردم از قرآن میشمردند، دقت و آگاهی داشت و اگر خطایی در نقل یا قرائت قرآن صورت میگرفت، بیگمان روشنگری میکرد.
کتابی آسمانی که با این میزان از دقّت از پیامبرش دریافت میگردد و با چنان اهتمامی به طور فراگیر نگارش و حفظ میشود و آن جایگاه برجسته را در زندگی روزمرّه مسلمانان دارد و کار تلاوت، حفظ، نگارش، اهدا، مطالعه و تعلیم و تعلّم آن از پر فضلیتترین عبادات است (آن هم در برههای از تاریخ که تهیّه نوشت افزار برای مردم آسان شده بود) بیتردید، تحریف نشده و اساساً خِرد و اندیشه جایی برای امکان تحریف آن باقی نمیگذارد. بر فرض اگر حاکمان نخستین در پی چنین کاری برمیآمدند، نه افکار عمومی اجازه آن را بدانان میداد و نه با عنایت به مقبولیت چنین اعتراضی،
امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) در برابر آن ساکت میماند و نه هوش و خرد سیاسی، آن را تجویز میکرد. طُرفه این که
امام علی (علیهالسّلام) با همه اهتمامی که در احتجاج برای تبیین حقّانیت و جایگاه
اهل بیت (علیهمالسّلام) دارد و در طیّ آن به موارد و گونههای مختلفی از احادیث تمسّک میکند، هیچگاه کمترین اشارهای به آیات ادّعایی مدّعیان تحریف، نمیکند.
علمای شیعه، علم به سلامت قرآن را همچون علم به وجود شهرها دانستهاند که برای دستیابی به چنین علمی نیازی نیست شهر را خود با چشم، مشاهده کنیم و تواتر خبر وجود آن، برای علم بدان، کافی است.
بدین رو، چنانچه
خبری واحد از تحریف و تغییر قرآن سخن گوید، با دلیل تواتر، تعارض دارد و مردود است.
مرحوم
علامه طباطبایی (رحمهاللَّهعلیه) معتقد است محتوای قرآن، خود بر پیراستگیاش از تحریف، گواهی میدهد. به اعتقاد ایشان، «آیات تحدّی قرآن، این کتاب آسمانی را دارای اوصافی دانسته و به همانها تحدّی کردهاند و آن اوصاف، در مصحف کنونی موجودند».
البتّه سخن ایشان ناظر به این است که وجود مجموعه اوصاف مورد اشاره و هم افزایی آنها به صورت جمعی، خرد و وجدان را به چنان یقین و اطمینانی میرساند، نه یکایک آن اوصاف.
خلاصه گفتار علامه طباطبایی چنین است: «میدانیم که کتاب نازل شده بر حضرت محمد (صلیاللَّهعلیهوآله)، به صراحت یا کنایت، برای خود، ویژگیهایی برشمرده و دیگران را با همانها به تحدّی فراخوانده است و این ویژگیها در قرآن کنونی، موجودند. برای مثال،
فصاحت و
بلاغت بیهمتای قرآن برای کسی که سخن
فصیح و
بلیغ را بازشناسد، مشهود است. از روزگار نزول قرآن تاکنون نمیتوان نظم یا نثری یافت که بدین پایه از فصاحت و بلاغت رسیده باشد. این ویژگی در سراسر قرآن به چشم میخورد. قرآن کریم خود فرموده است:
«اَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْءَانَ وَ لَوْ کَانَ مِنْ عِندِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُواْ فِیهِ اخْتِلَفًا کَثِیرًا؛
آیا در قرآن
تدبر نمیکنند که اگر از غیر خدا بود، بیگمان در آن اختلاف بسیاری مییافتند.»
نبود اختلاف و تناقض و ناهماهنگی میان آیات قرآن که این آیه بدان اشارت دارد، همچنان در سراسر قرآن به فهم میآید و آیات قرآن با هماهنگی و سازواری شگفت کنار یکدیگر جای گرفتهاند. معارف، حقایق و کلیات شرایع فطری، ظرایف عقلی و فضایل اخلاقی که قرآن کریم به ابتکار و ابداع آورده است، از وجوه دیگر
تحدی قرآن است که اکنون در قرآن موجود است و عموم دانشمندان جهان نه تنها اهل لغت و ادبیات را به آن دعوت کرده و از جمله فرموده است:
«قُل لَّانِ اجْتَمَعَتِ الْاِنسُ وَ الْجِنُّ عَلَی اَن یَاْتُواْ بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْءَانِ لَا یَاْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ کَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیرًا؛
بگو: اگر
انس و
جن گرد هم آیند تا چیزی مانند این قرآن بیاورند، نخواهند توانست، گرچه یکدیگر را یاری کنند.»
و: «اِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ• وَ مَا هُوَ بِالْهَزْلِ؛
در حقیقت، آن، سخنی قاطع و روشنگر است و آن شوخی نیست.»
همه معارف
قرآن کریم با همه وسعت خویش، گویی موجودی زنده و یگانه است و یک روح در کالبد آنها جریان دارد و همان، مبدأ و اساس معارف قرآنی است و اصلی است که همه بدان باز میگردند و آن اصل توحید است که اگر یک یک معارف قرآن را باز کنیم، بدان میرسیم. قصص امتهای گذشته، اخبار غیبی و پیشگویی حوادث آینده که به صراحت یا کنایت در قرآن عصر پیامبر آمده بودند، همگی در قرآن کنونی مشهودند. قرآن موجود، بر خلاف
تورات و
انجیل، انبیا را با شایستهترین بیانها وصف میکند؛ همانگونه که بایسته طهارت دین و نزاهت انبیای الهی است. تفاوت قرآن کریم با این کتابها در این موضوع به خوبی نمودار است.
از جامعترین اوصافی که قرآن کریم، خود را بدان وصف کرده است، "
ذکر" یا یادآوری خداست. این کتاب آسمانی، در وصف خودش، تأکید دارد که در راهنمایی انسان به سوی خدا همواره زنده است، همه جا از
اسمای حسنا و
صفات علیای خدا نام میبرد، سنت او را در صنع و ایجاد، باز میگوید، اوصاف ملائکه و کتب و رسل خدا را بر میشمارد، شرایع و احکام خدا را وصف میکند و از سرانجامِ امر خلقت یعنی
معاد و برگشت به سوی خدا و جزئیات
سعادت و
شقاوت و آتش و بهشت سخن میگوید و اینها جز ذکر و یاد خدا نیست؛ همان که قرآن کریم، با قول مطلق، خود را بدان نامیده است».
این دلیل، بر مبنای
علامه طباطبایی استوار است (که «تبیین قرآن به قرآن» است) و بنا بر آن، متن و محتوای قرآن به تبیین خود میپردازد و خود را معرفی میکند و فراتر از شرح اسمی، حقیقت علوم خود را باز میگوید. با این حال، برخی محققان بر آن خرده گرفتهاند که به دور میانجامد؛ زیرا مدعا، سلامت قرآن از تحریف است و دلیل، خودِ قرآن است. نهایت آن که با این دلیل میتوان ثابت کرد که همه محتوای قرآن موجود بر پیامبر نازل شده است، اما نمیتوان ثابت کرد همه آن چیزی است که بر ایشان نازل گشته و چیزی از آن کاسته نشده است.
سادهترین دلیل مصونیت قرآن از تحریف (این مطلب از سوی مؤلّف کتاب (ریشهری) به این پژوهش افزوده شده است. شایان ذکر است که برخی از اقربای این جانب نیز مرحوم کربلایی کاظم را دیده و شاهد این کرامت بزرگ بودهاند.)
سادهترین دلیل
مصونیت قرآن از تحریف، حادثه خارق العادهای است که برای کربلایی کاظم ساروقی اتفاق افتاده است. (گفتنی است که شبیه این حادثه بر اساس روایتی در عصر
امیرالمؤمنین (علیهالسلام) و به اعجاز آن حضرت برای شخصی به نام «
زادان» اتفاق افتاده.)
این حادثه با عنایت به دو مقدمه، روشنترین دلیل تحریفناپذیری قرآن در عصر ماست:
بی سواد بودن کربلایی کاظم و حافظ قرآن شدن وی به صورت خارق العاده،
متواتر است. افزون بر این، بسیاری از مراجع بزرگ معاصر مانند: آیة اللَّه حاج آقا
حسین بروجردی، آیة اللَّه سیّد
هادی میلانی، آیة اللَّه سیّد
شهاب الدین مرعشی، آیة اللَّه سیّد
احمد زنجانی، آیة اللَّه
ناصر مکارم شیرازی و...، وی را از نزدیک دیده و خارق العاده بودن حفظ قرآن توسط وی را تصدیق کردهاند.
محفوظات وی دقیقاً با قرآن موجود، مطابقت داشته است. این مقدمه نیز طبق گواهی کسانی که شاهد این ماجرای بودهاند، قطعی است.
در کتاب داستان حافظ قرآن شدن کربلایی کاظم آمده است: «کربلایی کاظم (۱۲۶۱ - ۱۳۳۷ش) در روستای دورافتادهای به نام ساروق، از توابع فراهان اراک، در خانوادهای فقیر چشم به جهان گشود و پس از گذراندن ایام کودکی به کار
کشاورزی پرداخت. او چون سایر مردم روستا از خواندن و نوشتن محروم بود و بهرهای از
دانش و
علم نداشت. یک
سال، در
ماه مبارک رمضان، مبلّغی از سوی آیة اللَّه العظمی حاج شیخ
عبدالکریم حایری به روستای ایشان اعزام میشود و در منبر و سخنرانی خود از
نماز،
خمس و
زکات میگوید. در ضمن، تأکید میکند که هر مسلمانی حساب سال نداشته باشد و حقوق مالی خویش را ندهد، نماز و روزهاش صحیح نیست. کسانی که گندمشان به حدّ
نصاب برسد و زکات و حقّ فقرا را ندهند، مالشان به
حرام، مخلوط میگردد و اگر با عین پول آن گندمهای زکات نداده خانه یا لباس تهیه کنند، نماز در آن خانه و با آن لباس، باطل است. خلاصه او تاکید میکند که
مسلمان واقعی باید به احکام الهی و
حلال و
حرام خداوند؛ توجه کند و زکات مالش را بدهد. محمد کاظم که میدانست ارباب و مالک ده، خمس و زکات نمیدهد، ابتدا به او تذکر میدهد، ولی او اعتنا نمیکند. از این رو تصمیم میگیرد روستای خود را ترک کند و برای ارباب و مالک ده کار نکند. هر چه خویشان، بخصوص پدرش، بر ماندن او پافشاری میکنند، او زیر بار نمیرود و حاضر نمیشود در آن روستا بماند و شبانه از ده فرار میکند و تقریباً سه سال برای امرار معاش در دهات دیگر به عملگی و خارکنی میپردازد، تا با دسترنج حلال، گذران عمر کند. یک روز مالک ده از محلّ او مطلع میشود و برای او پیغام میفرستد که من
توبه کردهام و خمس و زکات مالم را میدهم و از تو میخواهم که به ده برگردی و نزد پدرت بمانی.
او به روستای خود بر میگردد و در زمینی که ارباب در اختیار او مینهد، مشغول کشاورزی میشود و از همان آغاز، نیمی از گندمی که در اختیارش نهاده شده بود به فقرا میبخشد و بقیه را در زمین میافشاند.
خداوند به
زراعت او برکت میدهد، به طوری که فزونتر از حدّ معمول برداشت میکند. او به شکرانه برکت یافتن زراعتش تصمیم گرفت هر ساله نیمی از محصولش را بین فقرا تقسیم کند. یک سال هنگام برداشت محصول، در یک روز تابستانی، خرمنش را کوبیده منتظر وزیدن باد میماند، تا گندمها را باد دهد و کاه را از گندم جدا کند؛ ولی هر چه منتظر میماند باد نمیوزد. ناامیدانه به ده بر میگردد.
در راه، یکی از فقرای روستا به او میرسد و میگوید: امسال چیزی از محصولت را به ما ندادی و ما را فراموش کردی. او میگوید: خدا نکند که من فقرا را فراموش کنم. راستش هنوز نتوانستهام محصولم را جمع کنم. آن فقیر، خوشحال به ده بر میگردد؛ اما محمد کاظم دلش آرام نمیگیرد و آشفتهحال به مزرعه باز میگردد و با زحمت زیاد، مقداری گندم برای او جمع میکند و قدری نیز علوفه برای گوسفندانش میچیند و گندمها و علفها را بر دوش میکشد و روانه دهکده میشود. به باغ امامزاده مشهور به هفتاد و دو تن (محل دفن چندین امامزاده، از جمله شاهزاده جعفر و عبد اللَّه علی الصالح و مزار معروف به چهل دختران) میرسد.
برای استراحت و رفع خستگی گندمها و علوفه را کناری مینهد و روی سکوی درِ باغ امامزاده مینشیند. ناگاه میبیند که دو سید جوان عرب نورانی و بسیار خوشسیما، با لباسهای عربی و عمامه سبز، به نزد او میآیند. وقتی به او میرسند، میگویند: محمدکاظم، نمیآیی برویم در این امامزاده فاتحهای بخوانیم؟ او تعجب میکند که چه طور آنها که هرگز او را ندیدهاند او را به اسم صدا میزنند! محمدکاظم میگوید: آقا، من قبلاً به زیارت رفتهام و اکنون میخواهم به خانه برگردم، ولی آنها میگوید: بسیار خوب. این علوفهها را کنار دیوار بگذار و با ما بیا فاتحهای بخوان. آنها از جلو و محمدکاظم از دنبال، روانه امامزاده میشوند. آنها امامزاده اولی را زیارت کردند و برای او فاتحهای خواندند و از محمدکاظم نیز خواستند که فاتحه بخواند. سپس به طرف امامزاده بعدی رفتند و محمدکاظم نیز به دنبال آنها حرکت میکند. آن دو جوان مشغول خواندن چیزهایی میشوند که محمدکاظم نمیفهمد و ساکت، کناری میایستد؛ اما ناگاه مشاهده میکند که در اطراف سقف امامزاده کلماتی از نور نوشته شده که قبلاً اثری از آن کلمات بر سقف نبود. یکی از آن دو به او میگوید: کربلایی کاظم! چرا چیزی نمیخوانی؟ او میگوید: من نزد ملا نرفتهام و سواد ندارم. آن سید میگوید: تو باید بخوانی. سپس نزد محمدکاظم میآید و دست بر سینه او میگذارد و محکم فشار میدهد و میگوید: حالا بخوان. محمدکاظم میگوید: چه بخوانم؟ آن سید میگوید: این طور بخوان: (بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ• اِنَّ رَبَّکُمُ اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّمَوَتِ وَ الاَْرْضَ فِی سِتَّةِ اَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَی عَلَی الْعَرْشِ یُغْشِی الَّیْلَ النَّهَارَ یَطْلُبُهُ حَثِیثًا وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومَ مُسَخَّرَتِ بِاَمْرِهِ اَلَا لَهُ الْخَلْقُ وَ الاَْمْرُ تَبَارَکَ اللَّهُ رَبُّ الْعَلَمِینَ؛
پروردگار شما خداوندی است که
آسمان و
زمین را در شش روز
[
شش دوران
]
آفرید؛ سپس به تدبیر جهان هستی پرداخت. (پرده تاریک) شب روز را پوشاند و
شب به دنبال
روز به سرعت در حرکت است. و
خورشید و
ماه و ستارگان را آفرید که مسخّر فرمان او هستند. آگاه باشید که آفرینش و تدبیر (جهان) از آن اوست و حکم نافذ، فرمان اوست. بلندمرتبه است آفریننده عالمیان).
محمد کاظم آن آیه را با چند آیه پس از آن همراه آن سید میخواند و آن سید همچنان دست به سینه او میکشد، تا میرسند به
آیه ۵۹
که با این کلمات ختم میپذیرد: (انّی اخاف علیکم عذاب یوم عظیم). محمد کاظم پس از خواندن آن آیات، سرش را بر میگرداند تا به آن آقا حرفی بزند. ناگهان میبیند که کسی آن جا نیست و خودش تنها در داخل حرم ایستاده است و از نوشتههای روی سقف نیز چیزی بر جای نمانده است. در این موقع، ترس و حالت مخصوصی به او دست میدهد و بیهوش بر زمین میافتد. صبح روز بعد که به هوش میآید، احساس خستگی شدید میکند و چیزی از ماجرا را به یاد نمیآورد و پیش خود میگوید: من کجا هستم؟ من اینجا چه میکنم؟ وقتی متوجه میشود که داخل امامزاده است، خودش را سرزنش میکند که: چرا دست از کار کشیدهای ودر امامزاده خوابیدهای؟! سرانجام از جای بر میخیزد و از امامزاده خارج میشود و با بار
علوفه و
گندم به سوی ده، حرکت میکند. در بین راه، متوجه میشود که کلمات زیادی بلد است و ناخودآگاه آنها را زمزمه میکند و داستان آن دو جوان را به یاد میآورد و خود را حافظ قرآن مییابد. وقتی به مردم برخورد میکند، به او میگویند: تا کنون کجا بودی؟ او بی درنگ، نزد پیشنماز محل، آقای حاج شیخ صابر عراقی (اراکی)، میرود و داستان خود را نقل میکند. ایشان میگوید: شاید خواب دیدهای! محمدکاظم میگوید: خیر، بیدار بودم و با پای خود و همراه آن دو سید به امامزاده رفتم و حالا نیز همه
قرآن را حفظم. روحانی روستا قرآن میآورد و
سوره الرحمن،
یس،
مریم و چند سوره دیگر را از او میپرسد و او همه آن سورهها را از حفظ و بدوناندکی درنگ، تلاوت میکند. جناب آقای شیخ صابر میگوید: مردم! به کربلایی لطف و عنایت شده است و او حافظ قرآن گردیده.
این، داستان زندگی کسی است که سواد نداشت و "ه " را از "ب" تشخیص نمیداد، اما در اثر اجتناب از
مال حرام و
گناه و بها دادن به دستورهای دینی مشمول لطف و عنایت خداوند و اولیای او قرار گرفت و تا پایان عمر، همه قرآن را حفظ بود و هر آیهای که از او پرسیده میشد، با آیه قبل و بعدش میخواند و اگر از او میخواستند که آیهای را از قرآن نشان دهد، فوراً صفحه مورد نظر را میگشود و بیدرنگ دست بر روی همان آیه میگذاشت! او حتی به خواصّ سورههای قرآن آگاه بود. اگر از او پرسیده میشد که مثلاً حرف «واو» یا «ک» چند بار در
سوره بقره به کار رفته است، بیدرنگ جواب میداد و میتوانست قرآن را
آیه آیه، از آخر به اول بخواند. وقتی روزنامه یا کتابی چون
جواهر الکلام را مقابل او میگشودند، او که کلمات عادی را تشخیص نمیداد و درکی از آنها نداشت، فوراً دست روی آیه قرآن مینهاد و میگفت: آیات قرآن، نور دارند و من از نوری که از آنها ساطع میشود، آنها را تشخیص میدهم!».
سایت حدیثنت، برگرفته از مقاله «ادله نفی شبهه تحریف قرآن» تاریخ بازیابی ۱۳۹۶/۱/۲۱.