سر بریدن شیطان
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: سر بریدن شیطان، وسوسه شیطان، روز قیامت، روز رجعت.
پرسش: در حدیثی خواندم که
امام علی علیهالسلام با شیطان ملعون جنگید و درحالیکه به نظر میرسید میخواهند جنگ را ببازند و شیطان پیروز شود، حضرت محمد ـ صلیاللهعلیهوآله ـ از آسمان فرود آمد و وقتی شیطان سعی کرد فرار کند، او را تعقیب کرده و سرش را بریدند. این حدیث چهقدر اعتبار دارد؟ ضمناً اگر شیطان مرده؛ چرا مردم همیشه میگویند که شیطان در دل انسان وسوسه میکند؟
پاسخ: آنچه در سؤال آمده همان است که در بعضی از جوامع حدیثی ما نقل شده است و در واقع این
احادیث مفسر "یوم معلوم" اند.
توضیح اینکه از
قرآن به دست میآید که ابلیس از درگاه خدا رانده شد و بعد از آن از خدا مهلت در خواست کرد و خداوند هم تا وقت معلوم به او مهلت داد، و این روایات بیان میکنند که آن وقت معلوم، زمان رجعت است نه روز
قیامت و نه پایان دنیا.
بنابراین:
اولاًً: مفاد این
روایت این نیست که ابلیس کشته شده و سر آن را بریده اند و چنین چیزی با آموزههای قرآن منافات دارد و آنچه با قرآن تنافی داشته باشد پذیرفته نیست. پس شیطان (
ابلیس) نمرده است، بلکه پیوسته به کار وسوسه در سینههای مردم مشغول است و سعی دارد آنان را از راه راست دور کند.
ثانیاً: در این روایت آمده است که لشکر
امیرالمومنین علیهالسلام با شیطان و ذریه و یاران او میجنگند و اگر سخنی از عقبنشینی است، عقبنشینی لشکر امیرالمومنین ـ علیهالسلام ـ است نه
حضرت علی علیهالسلام.
ثالثاً: جملهای از این روایت با مبانی تشیع سازگاری ندارد و در صورت پذیرش این روایت، باید آن جمله توجیه شود و معنای صحیحی از آن به دست داد.
ابلیس فرزندان
و سربازانی دارد که وی را در امر گمراه کردن انسانها کمک میکنند. در متون دینی از همه اینها به شیطان تعبیر آورده میشود.
در قرآن آمده است که ابلیس بعد از تمرد سجده نکردن بر آدم و رانده شدن از درگاه الاهی، از خداوند درخواست مهلت کرد: "
قالَ رب أَنْظِرْنی إِلی یَوْمِ یُبْعَثُون"؛ "گفت: پروردگارا! تا روز بعث و قیامت به من مهلت بده"
و تقاضای او به اجابت رسید و خداوند فرمود: "
قالَ إِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرِینَ"؛ "به تو مهلت داده خواهد شد". گرچه در این
آیات تصریح نشده است که چه اندازه از تقاضای شیطان پذیرفته شد، ولی در آیه ۳۸
سوره حجر میخوانیم که به او گفته شد: "
فانک من المنظرین، الی یوم الوقت المعلوم"؛ "به تو تا روز معینی مهلت داده خواهد شد"؛
(منظور از وقت معلوم یا ظهور حضرت حجت ـ علیهالسلام ـ است و یا ابتدای قیامت) یعنی تمام تقاضای او به اجابت نرسید؛ بلکه به مقداری که
خداوند میخواست انجام شد.
درباره معنای "تا روز معین" در روایات
تفاسیر متعددی بیان شده است.
بعضی آن را پایان این
جهان و بر چیده شدن دوران تکلیف میدانند؛ چراکه در آن
روز همه موجودات زنده میمیرند، و تنها ذات پاک خداوند میماند؛ چنانکه در آیه ۸۸ سوره قصص میخوانیم: "
کُلُّ شَیْءٍ هالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ".
و به این ترتیب به قسمتی از خواسته ابلیس ترتیب اثر داده شده.
بعضی احتمال دادهاند منظور از آن روز قیامت است، (زیرا ابلیس میخواست تا آن روز زنده بماند تا از حیات جاویدان برخوردار گردد و با نظر او موافقت گردید، به خصوص این که تعبیر به
یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ در آیه ۵۰ سوره واقعه
درباره روز قیامت نیز آمده است.)
ولی این احتمال نه با ظاهر آیات مورد بحث میسازد که لحن آن نشان میدهد با تمام خواسته او موافقت نشد، و نه با آیات دیگر قرآن که خبر از
مرگ عموم زندگان در پایان این جهان میدهد.
این احتمال نیز وجود دارد که آیه فوق اشاره به زمانی باشد که هیچکس جز
خدا نمیداند. (زیرا اگر خداوند آن وقت را
آشکار میساخت، ابلیس تشویق به
گناه و سرکشی بیشتری میشد).
صاحب
تفسیر نمونه معتقد است:
تفسیر اول از همه مناسبتر است و در روایتی که در
تفسیر برهان از
امام صادق علیهالسلام نقل شده، آمده است که ابلیس بین نفخه اول و دوم میمیرد.
برای تأیید این عقیده، استدلال شده است که تا
تکلیف است مخالفت و
معصیت تصور دارد، و قهراً چنین روزی با روز نفخ اول تطبیق میگردد، پس "یوم وقت معلوم" که خدا تا آن روز ابلیس را مهلت داده، همان روز نفخ اول است، و میان نفخه اول و دوم که همه را زنده میکند، چهارصد و یا چهل سال (به اختلاف روایات) فاصله دارد، و تفاوت میان آنچه که ابلیس خواسته و آنچه که خدا اجابت فرموده، همین چند سال است.
علامه طباطبایی در این باره میگوید: این وجه خوبی است، اما عیبی که دارد این است که دعوا "تا تکلیف هست مخالفت و معصیت تصور دارد" مقدمهای است که نه در حد خود روشن است، و نه دلیلی بر آن است؛ برای اینکه بیشتر
اعتماد مفسران در این دعوا به آیات و روایاتی است که هر
کفر و فسق موجود در نوع آدمی را مستند به اغوای ابلیس و
وسوسه او میداند؛ مانند:
"
أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنِی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ"؛
ای بنی آدم! آیا با شما عهد نکردم که شیطان را نپرستید که او شما را دشمنی آشکار است؟
"
وَ قالَ الشَّیْطانُ لَمَّا قُضِیَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ..."؛
و چون
حکم به پایان رسد در آن حال شیطان گوید: خدا به شما به
حق و راستی وعده داد و من به خلاف حقیقت.
و آیاتی دیگر که مقتضای آنها این است که تا تکلیف باشد، ابلیس هم هست، و تکلیف هم باقی است تا آدمی باقی باشد، و از اینجا نتیجه بالا را گرفتهاند.
اما در اینکه استناد معصیت آدمیان به اغوای شیطان تا اندازهای مستفاد از آیات و روایات است، حرفی نیست. چیزی که هست این آیات و روایات تنها اقتضا دارند که تا معصیت و
گمراهی در
زمین باشد، ابلیس هم هست، نه اینکه تا تکلیف هست، ابلیس هم باشد؛ چون دلیلی نداریم که ملازمه میان وجود معصیت و وجود تکلیف را اثبات کند.
بلکه دلیل عقلی و نقلی قائم است بر اینکه بشر بهسوی
سعادت سیر نموده و این نوع بهزودی به کمال سعادت خود میرسد و مجتمع انسانی از
گناه و شر رهایی یافته، به خیر و صلاح خالص میرسد؛ بهطوریکه در روی زمین جز خدا کسی پرستش نمیشود و بساط کفر و فسوق برچیده میگردد، و
زندگی نیکو گشته مرضهای درونی و وساوس قلبی از میان میرود.
پس وقت معلوم نه
روز قیامت است و نه پایان دنیا و زمانی که تکلیف برچیده میشود؛ بلکه زمانی است که هنوز دنیا پابرجاست و انسانها دارای تکلیفاند. مؤید این نظر روایاتی است که در باب رجعت وارد شده است.(مرحوم علامه طباطبایی در جمع بین روایات وارده میگویند: در روایات وارده از طرق امامان
اهل بیت علیهمالسلام غالب آیات مربوط به قیامت گاهی به روز
ظهور مهدی عجلاللهتعالیفرجهالشریف و گاهی به روز رجعت و گاهی به روز قیامت تفسیر شده و این بدان جهت است که هر سه روز در اینکه روز بروز حقایقاند، مشترکاند؛ هرچند که بروز حقایق در آنها مختلف و دارای شدت و ضعف است. بنابراین حکم قیامت بر آن دو روز دیگر هم جاری است. دقت فرمایید.).
در
تفسیر قمی به سند خود از محمد بن یونس از مردی از
امام صادق ـ علیهالسلام ـ روایت کرده که در تفسیر
آیه: "
فَأَنْظِرْنِی... إِلی یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ" فرمود: در روز وقت معلوم
رسول خدا صلیاللهعلیهوآله او را بر روی سنگ
بیتالمقدس ذبح میکند.
روایات در این باب بسیار است و از آن جمله است روایتی که در سؤال به آن اشاره شده است.
ممکن است این پرسش مطرح گردد که اگر اینطور باشد، دیگر نباید بعد از آن، خرابکاری در
جهان پیدا شود، که در جواب میگوییم:
کار شیطان تزیین و بزرگ جلوه دادن دنیاست.
لذا ممکن است حتی بعد از هلاک شیطان هم کسانی که شیطان بذر
اعمال زشت را در وجودشان کاشته، همچنان مرتکب معصیت شوند.
ظاهراً آنچه در سؤال آمده، همان است که در بعضی از جوامع حدیثی ما،
نقل شده است.
سَعْدٌ عَنِ ابْنِ أَبِی الْخَطَّابِ عَنْ مُوسَی بْنِ سَعْدَانَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْقَاسِمِ الْحَضْرَمِیِّ عَنْ عَبْدِ الْکَرِیمِ بْنِ عَمْرٍو الْخَثْعَمِیِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ـ علیهالسلام ـ یَقُولُ إِنَّ إِبْلِیسَ قَالَ أَنْظِرْنِی إِلی یَوْمِ یُبْعَثُونَ فَأَبَی اللَّهُ ذَلِکَ عَلَیْهِ قالَ فَإِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرِینَ إِلی یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ فَإِذَا کَانَ یَوْمُ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ ظَهَرَ إِبْلِیسُ لَعَنَهُ اللَّهُ فِی جَمِیعِ أَشْیَاعِهِ مُنْذُ خَلَقَ اللَّهُ آدَمَ إِلَی یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ وَ هِیَ آخِرُ کَرَّةٍ یَکُرُّهَا أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ـ علیهالسلام ـ فَقُلْتُ وَ إِنَّهَا لَکَرَّاتٌ قَالَ نَعَمْ إِنَّهَا لَکَرَّاتٌ وَ کَرَّاتٌ مَا مِنْ إِمَامٍ فِی قَرْنٍ إِلَّا وَ یَکُرُّ مَعَهُ الْبَرُّ وَ الْفَاجِرُ فِی دَهْرِهِ حَتَّی یُدِیلَ اللَّهُ الْمُؤْمِنَ مِنَ الْکَافِرِ فَإِذَا کَانَ یَوْمُ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ کَرَّ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ـ علیهالسلام ـ فِی أَصْحَابِهِ وَ جَاءَ إِبْلِیسُ فِی أَصْحَابِهِ وَ یَکُونُ مِیقَاتُهُمْ فِی أَرْضٍ مِنْ أَرَاضِی الْفُرَاتِ یُقَالُ لَهُ الرَّوْحَاءُ قَرِیبٌ مِنْ کُوفَتِکُمْ فَیَقْتَتِلُونَ قِتَالًا لَمْ یُقْتَتَلْ مِثْلُهُ مُنْذُ خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْعَالَمِینَ فَکَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَی أَصْحَابِ عَلِیٍّ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ـ علیهالسلام ـ قَدْ رَجَعُوا إِلَی خَلْفِهِمُ الْقَهْقَرَی مِائَةَ قَدَمٍ وَ کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَیْهِمْ وَ قَدْ وَقَعَتْ بَعْضُ أَرْجُلِهِمْ فِی الْفُرَاتِ فَعِنْدَ ذَلِکَ یَهْبِطُ الْجَبَّارُ عَزَّ وَ جَلَّ فِی ظُلَلٍ مِنَ الْغَمامِ وَ الْمَلائِکَةُ وَ قُضِیَ الْأَمْرُ رَسُولُ اللَّهِ ـ صلیاللهعلیهوآله ـ أَمَامَهُ بِیَدِهِ حَرْبَةٌ مِنْ نُورٍ فَإِذَا نَظَرَ إِلَیْهِ إِبْلِیسُ رَجَعَ الْقَهْقَرَی نَاکِصاً عَلَی عَقِبَیْهِ فَیَقُولُونَ لَهُ أَصْحَابُهُ أَیْنَ تُرِیدُ وَ قَدْ ظَفِرْتَ فَیَقُولُ إِنِّی أَری ما لا تَرَوْنَ إِنِّی أَخافُ اللَّهَ رَبَّ الْعالَمِینَ فَیَلْحَقُهُ النَّبِیُّ ـ صلیاللهعلیهوآله ـ فَیَطْعُنُهُ طَعْنَةً بَیْنَ کَتِفَیْهِ فَیَکُونُ هَلَاکُهُ وَ هَلَاکُ جَمِیعِ أَشْیَاعِهِ فَعِنْدَ ذَلِکَ یُعْبَدُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَا یُشْرَکُ بِهِ شَیْئاً وَ یَمْلِکُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ـ علیهالسلام ـ أَرْبَعاً وَ أَرْبَعِینَ أَلْفَ سَنَةٍ حَتَّی یَلِدَ الرَّجُلُ مِنْ شِیعَةِ عَلِیٍّ ـ علیهالسلام ـ أَلْفَ وَلَدٍ مِنْ صُلْبِهِ ذَکَراً وَ عِنْدَ ذَلِکَ تَظْهَرُ الْجَنَّتَانِ الْمُدْهَامَّتَانِ عِنْدَ مَسْجِدِ الْکُوفَةِ وَ مَا حَوْلَهُ بِمَا شَاءَ اللَّهُ.
اما باید توجه داشت که:
این روایت همانگونه که بیان گردید، مربوط به زمان رجعت است و مفاد این
روایت این نیست که ابلیس کشته شده و سر آن را بریدهاند؛
بلکه ابلیس در همان زمان معلوم کشته خواهد شد، و بهطورکلی هر روایتی که بیان کند ابلیس در زمان گذشته کشته شده، با مفاد قرآن تنافی دارد و آنچه با قرآن تنافی داشته باشد، پذیرفته نیست. (چون همانطوری که بیان شد خداوند به ابلیس تا وقت معلوم مهلت داد و فرمود: «تو از مهلت دادهشدگان تا وقت معلوم هستی، و احتمالات در "وقت معلوم" هم بیان شد. و البته همه اینها براساس
سنت خداوند است که شیطان برای زمان طولانی زنده بماند و پیوسته در دل مردم وسوسه کند؛ به علاوه در سوره ناس نیز میخوانیم: «آنکه در دلهای مردم وسوسه میکند، خواه از
جنیان باشد یا از آدمیان، "
الذی یوسوس فی صدور الناس • من الجنه و الناس"، ناس، ۵ و ۶، صیغه مضارع «یوسوس» در
عربی دلالت براستمرار می کند؛ یعنی، وسوسه ی شیطان برای آدمیان پیوسته و بهطور دائمی است.).
پس شیطان (ابلیس) نمرده است؛ بلکه پیوسته به کار وسوسه در سینههای مردم مشغول است و سعی دارد آنان را از راه راست دور کند.
در این روایت آمده است که لشکر
امیر المؤمنین علیهالسلام با شیطان و ذریه و یاران او میجنگند و اگر سخنی از عقبنشینی است، عقبنشینی لشکر امیرالمومنین ـ علیهالسلام ـ است، نه حضرت علی علیهالسلام: «
کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَی أَصْحَابِ عَلِیٍّ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ـ علیهالسلام ـ قَدْ رَجَعُوا إِلَی خَلْفِهِمُ الْقَهْقَرَی مِائَةَ قَدَمٍ».
در فقرهای از این روایت مطلبی است که ظاهر آن با مبانی
تشیع سازگاری ندارد و باید توجیه شود:
علامه مجلسی ـ رحمةالله ـ در این باره میفرماید:
هبوط الجبار تعالی کنایة عن نزول آیات عذابه و قد مضی تأویل الآیة المضمنة فی هذا الخبر فی کتاب التوحید و قد سبق الروایة عن الرضا ـ علیهالسلام ـ هناک أنها هکذا نزلت إلا أن یأتیهم الله بالملائکة فی ظلل من الغمام و علی هذا یمکن أن یکون الواو فی قوله و الملائکة هنا زائدا من النساخ.
پایگاه اسلام کوئست.